او را بنیانگذار تئوری و مرام خشونت در جمهوری اسلامی می دانند
وی تعلقاتی به انجمن افراطی و سری حجتیه دارد
قبل از انقلاب حتی 1 روز در زندان نبوده است و هیچ هزینه ای برای انقلاب نداده است
(یکی از جمله های معرف او در اوایل انقلاب:» آقا روح الله آخرتش را به انقلابش فروخته»)
آیت الله خمینی نسبت به او نظر مثبتی نداشت و فعالیت های او را محدود کرده بود
به دلیل اختلاف با شهید بهشتی از مدرسه حقانی اخراج شد
پس از به قدرت رسیدن علی خامنه ای از ضعف علمی و ضعف شخصیتی(خامنه ای به شدت شیفته بوسیده شدن دست و پایش و شنیدن مدح و تمجید از خود است)خامنه ای استفاده کرد و به یکباره عاشق ولایت شد و قدر نعمت ولایت را دانست(او حتی پای خامنه ای را بوسیده است)
او یکی از فتوا دهندگان قتل های زنجیره ایست
قتلهای محفلی کرمان به دلیل فتنه انگیزی و سخنرانی او در جمع بسیجیان کرمان انجام پذیرفت
او به جای اعتقاد به «جمهوری اسلامی» به»حکومت اسلامی»(عدم نقش مردم در حکومت) معتقد است
رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی می باشد(بودجه این موسسه در زمان احمدی نژاد دهها برابر شده است , این موسسه با هزینه های بسیار گزاف ,افراد زیادی را برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی و آمریکایی می فرستند)
*********************************************************
دجالی ضد بشر
چند نمونه از فتواها و نظریه های به شدت خشونت بار و غیرعقلانی و ضد انسانی وی را می توانید در لینکهای زیر مشاهده نمایید:
مصباح یزدی , فتوای قتل تظاهر کنندگان در حوادث پس از انتخابات راصادر کرد!
مصباح یزدی : لواط و زنا با زندانی به منظور گرفتن اعتراف , جایز است!(فیلم)
چگونه قتلهای زنجیره ای توسط دري نجف آبادي و فلاحیان و با فتواي طيف مصباح يزدي به انجام رسید(فیلم)
مصباح یزدی: دست دزد را باید برید و محارب را باید کشت!
حکم مصباح یزدی که این روزها جولان می دهد همانا خفه کردن همه کسانی است که با ولایت فقیه مخالفت می کنند همان کاری که چند میلیون نفر از مردم در تهران در روز 25 خرداد انجام دادند.
– مصباح یزدی : «اگر جایی در بیابان خلوتی دور از چشم پلیس کسی به خدا و پیغمبر و اسلام اهانت کرد و شما دسترسی به پلیس در بیابان ندارید، اهانت به مقدسات اسلامی حکمش اعدام است و در جایی که تشکیل دادگاه برای چنین فردی میسر نباشد هر فرد مسلمانی موظف است شخصا اقدام کند. این همان فتوای امام در مورد سلمان رشدی است » ( خشونت و بحران سازي در مديريت استراتژيك – ح پناه – فروردين 1378 ، نشریه صبح( صادق ) شماره 91 ، ص 36 )
**********************************************************
سوابق انقلابی مصباح یزدی!
تنها کاری که مصباح یزدی (آنهم قبل از سال 52) انجام می داد, امضا کردن بیانیه ها بود.
وی پس از مدتی حتی از انجام اینکار هم می ترسید به نحوی که وقتی آیت الله توسلی بیانیه امام را پیش او برد از امضا امتناع کرده بود! (ساواک هرچقدر جستجو کرد تا بلکه مدرکی دال بر انقلابی بودن مصباح یزدی بیابد ,توفیقی نیافت)
آیت الله توسلی اعلام کرده اند «پیش از انقلاب اعلامیه ی حضرت امام (ره) را برای آقای مصباح بردم تا ایشان زیرش را امضاء کنند، اما ایشان نامه را امضا نکرد و گفت: حاج آقا روح الله از این تندروی ها زیاد می کنند، ما نباید گوش کنیم!
مصباح یزدی در مورد این اتهام می گوید: هویت او (به اشتباه فکر کرده بود که آورنده نامه شیخ کروبی بوده است) برایم مجهول بود و به او اطمینان نداشتم.
«وی می افزاید: آقايي كه ميشناسيد (کروبی) يك وقت نامهاي را آوردهاند كه من امضا بكنم و امضا نكردم. حقيقتش اين است كه من به آورندة نامه اطمينان نداشتم
مصباح یزدی می افزاید: بعضي اشخاص از همان وقت براي ما هويتشان مجهول بود. نميگويم آدم بدي بودند؛ ولي ما به آنها اعتماد نداشتيم و بعد هم حوادثي اتفاق افتاد كه آن سوءظن ما را تا حدي تأييد كرد و امروز هم شما از همان شخص رفتارهايي ميبينيد كه واقعاً جاي اين است كه آدم احتياط كند و بنده هنوز هم به اين قبيل افراد، اعتماد ندارم.
او ادامه می دهد: مگر آدم مجبور است كه هر كسي هر نامهاي آورد، امضا كند؟ اگر اصل اينكه ما در مقابل رژيم اعلاميه داده باشيم، ملاك است كه دهها اعلاميه با امضأ بنده و با محتواي تند سياسي موجود است. يك نكتة ديگر هم كه نميخواستم و نميخواهم وارد بشوم، ولي ناچار اشارهاي كنم، آن است كه كساني كه در مبارزه مخفي و سرّي وارد ميشدند، نميآمدند افشا بكنند.»
بعدها کروبی اعلام کرد که آورنده نامه آیت الله توسلی بوده و مصباح یزدی گاف داده است!
به گزارش اعتماد ملی یکی از دانشجویان پرسید در جایی خواندم که شما نامه امام را نزد حجت الاسلام و المسلین مصباح یزدی بردید تا وی آن را امضا کند اما وی امام را فردی تندرو خطاب کرد، کروبی گفت: این خاطره مربوط به حجت الاسلام توسلی است در ضمن من به یاد دارم سال 52 زمانی که با هاشمی رفسنجانی بود از وی سراغ مصباح را گرفتم و گفتم: با آنکه مصباح در چند سالهای قبل، از امام حمایت می کردند اما اکنون از وی خبری نیست که هاشمی در پاسخ گفت: نظر وی تغییر کرده و معتقد است که در غیبت امام زمان هرکس قیام کند، گردن او زده می شود!
به همین دلیل مصباح یزدی در دوران آیت الله خمینی منزوی شده بود.
او پس از به قدرت رسیدن خامنه ای به دلیل شناختی که از ضعفهای علمی و شخصیتی وی داشت, فرصت را غنیمت شمرد و چون بوی کباب شنیده بود ,به یکباره قدر نعمت ولایت را دانست!
عطا الله مهاجرانی در سال 89 نظر مصباح یزدی را در مورد سواد علمی خامنه ای افشا نمود:
در روزی که از رادیو اعلام شد، آیه الله خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است، در همانروز جلسه ای در محضر آیه الله مصباح در دفتر ایشان در پژوهشگاه در قم برگزار شده بود. یکی از شاگردان ایشان، آقای نواب از آقای مصباح می خواهند که در باره ی رهبری آیه الله خامنه ای سخنی بگویند. ایشان سکوت می کنند. آقای نواب درخواستشان را تکرار می کنند. آقای مصباح می فرمایند: من چه بگویم در باره ی کسی که نمی تواند یک صفحه ی رسایل بدون اعراب را از رو بخواند…
این فرد حیله گر و مکار چون مشاهده نمود که به دلیل سطح علمی پایین خامنه ای, کسی از مراجع و علمای طراز اول قم زیر بار اطلعت از او نخواهد رفت, فرصت را مناسب یافت و هر روز با چاپلوسی های عجیب و غریبش به خامنه ای نزدیکتر شد.
نمونه هایی از پاچه خواریهای شرم آور مصباح یزدی:
فیلمی از تلاش مصباح يزدی براي بوسيدن پاهای سید علي خامنه ای!
مصباح یزدی: بزرگي تمامي نعمتهاي خداوند در قبال ولايت فقيه در حكم “صفر” است!
بدعت گذاری جدید مصباح یزدی در دین: کسی که ولايت فقيه را انكار كند مرتد است!
مصباح یزدی: تدبیر و سعه صدر خامنه ای در حد معصومین است !
زندگی مصباح یزدی تلاشی مداوم در جهت دستیابی به قدرت بوده است که در این راه از هیچ جنایتی رویگردان نیست
(خامنه ای به تازگی ادعا کرده بود که شعبه ای از ولایت رسول الله است)
***********************************************************
بودجه میلیاردی موسسه مصباح یزدی و شاگران تربیت شده توسط این موسسه:
20 تیرماه 74 شورای عالی انقلاب فرهنگی با به رسمیت شناختن موسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی(ره) به سرپرستی آیت الله مصباح یزدی، اعتبار ویژه یی به این موسسه بخشید. بلافاصله پس از رسمیت یافتن موسسه، عده یی از شاگردان وی با تطبیق مدارک حوزوی خود و گرفتن مدارک معادل دانشگاهی، برای ادامه تحصیل با استفاده از سهمیه بورسیه شورای عالی انقلاب فرهنگی راهی دیار غرب شدند و البته تمامی آنها از جمله فرزندان خود مصباح ابتدا در دانشگاه مک گیل مونترال کانادا به عنوان دانشجوی فوق لیسانس مشغول به تحصیل شده و پس از گرفتن مدرک فوق لیسانس برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا، راهی دیگر مراکز دانشگاهی کانادا و امریکا شدند.
(آقا تهرانی-معلم اخلاق احمدی نژاد)
به گزارش اعتماد، از جمله این افراد، مرتضی آقاتهرانی و محمدناصر سقای بی ریا بودند که راهی ایالات متحده شدند. آقاتهرانی در دانشکده فلسفه دانشگاهی ایالتی نیویورک مشغول به تحصیل شد و تز دکترای خود را در زمینه تاثیر عرفانی خواجه نصیرالدین طوسی روی افکار ابن سینا به پایان رساند. وی در اثنای تحصیل، امامت جماعت مسجد امام علی(ع) در منطقه بروکینگز نیویورک را برعهده گرفت که البته در روزهای جمعه همانند ایران، نماز جمعه را در آنجا اقامه می کرد. شاید از همین رو بود که بی ریا راهی تگزاس شد و همانند آقاتهرانی، امام جمعه تگزاس شد. محمدناصر سقای بی ریا در تز فوق لیسانس از پدر معنوی خود یعنی آیت الله مصباح یزدی تشکر کرد.
چنین بود که آقاتهرانی پنج سال به عنوان امام جمعه شهر نیویورک و مسوول اسلامی این شهر فعالیت کرد. اما با پایان فعالیت آقاتهرانی و بی ریا این دو به رغم حضور فرزند مصباح به ایران بازگشتند و پس از روی کار آمدن دولت نهم بود که یکی در کسوت مشاور و دیگری در قامت واعظ کابینه راهی پاستور شدند. اگرچه حضور آقاتهرانی در ماه های نخست فعالیت دولت چندان حرف و حدیث به دنبال نداشت اما سقای بی ریا حاشیه های بسیاری را رقم زد چرا که به اعتقاد برخی تحلیلگران، رئیس دولت نهم مشاوری را برای امور روحانیت خود برگزیده بود که آنچنان حوزویان او را نمی شناختند. رئیس پژوهشکده علوم سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در آن دوره با انتقاد از ارتباط دولت با برخی موسسات خاص گفت؛ «نباید این تصور پیش بیاید که دولت با موسسات خاصی از حوزه در ارتباط است. پیشنهاد من این است که مشاوران رئیس جمهور باید تدابیری بیندیشند تا شاهد این وضعیت نباشیم.»
(سقای بی ریا-مشاور محمود احمدی نژاد در امور روحانیت)
این روابط به گونه یی پیش رفت که در دیدار احمدی نژاد با آیت الله مکارم شیرازی، این مرجع تقلید به صراحت به او گفت؛ «در مسائل مملکتی آن هم در کشوری به عظمت و گستردگی کشور ما، گاه اشتباهی رخ می دهد که باید با شجاعت عذرخواهی و جبران کرد و اگر تخلفی صورت گرفته، تعقیب شود و اگر وجود افراد ناآگاه سبب آن اشتباهات شده، برکنار شوند و افراد لایقی به جای آن بنشینند.» در این میان نام آقاتهرانی نیز به رسانه ها راه یافت چرا که وی به عنوان معلم اخلاق کابینه برای وزرا جلسات هفتگی می گذاشت و آنها را موعظه می کرد. وی سپس در انتخابات مجلس هشتم به پشتوانه همین شهرت کاندیدا شد و توانست از حوزه انتخابیه تهران راهی مجلس شود.
حلقه مصباحیون داخل نظام
در میان حامیان دولت افراد زیادی هستند که مصباح یزدی را مقتدای خود می دانند و از آموزه های وی پیروی می کنند.
مرتضی آقا تهرانی استاد اخلاق دولت، غلامحسین الهام و همسرش فاطمه رجبی، عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان، کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران، محمدی عراقی ( داماد آیت الله مصباح و رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی) از شاگردان آیت الله مصباح و مریدان وی به شمار می آیند.
*************************************************************
قاسم روان بخش:دبیرسیاسی نشریه مصباح یزدی(فهته نامه پرتو سخن)
بودجه نشریه پرتو سخن در زمان احمدی نژاد 7 برابر شد.
قاسم روانبخش(آخوندی که بدون احمدی نژاد به بهشت نمی رود!) – دبیر سیاسی هفته نامه پرتوسخن و عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (موسسه مصباح) و عضو کادر اداره کننده سایت فاشیستی رجا نیوز است. وی هم اکنون در بازجوییها حضور دارد و میان روزنامه جوان و داخل اوین ارتباط برقرار میکند. او یکی از شاگران معروف و مطرح مصباح یزدیست.
(مجتبی ذوالنور در کنار قاسم روانبخش و مصباح یزدی)
خوار و خفیف شدن روان بخش
روانبخش سه روز پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم از طلاب حوزه علمیه برای «راهپیمایی ۱۵۰ کیلومتری برای بیعت با رهبری» دعوت کرد، تعداد شرکت کنندگان در این راهپیمایی آنقدر اندک بود که خبری از آن منتشر نشد.
اما چند هفته بعد رضا استادی امام جمعه قم، عضو مجلس خبرگان و عضو ارشد جامعه مدرسین در خطبههای نماز جمعه سخنان تندی را علیه برگزاری این راهپیمایی و اقدامات دیگر روانبخش در قم بر زبان راند: «…چرا این روحانی با احساسات پاک مردم و طلاب بازی کرد؟ چرا هیچ دستگاهی نیست که با او برخورد کند؟ افرادی که در این راهپیماییها که پس از انتخابات توسط این روحانی تشکیل شد، شرکت کردند باید استغفار کنند…» و اعلام کرد تا پنج ماه از برگزاری کلاس درس، هرگونه سخنرانی، منبر و اقامه در نماز جمعه خودداری خواهد کرد.
شعار علیه آیتالله جوادی آملی در نماز جمعه و حمل پلاکاردهایی با مضمون «به بهشت نمی روم اگر احمدی آنجا نباشد» از دیگر اقدامات جنجالی روان بخش است.
قاسم روان بخش کیست؟(قاسم روانبخش از دید یک طلبه ساکن قم)
از سال اول ریاست جمهوری آقای خاتمی ، بسیاری از مردم قم و طلاب حوزه علمیه با فردی آشنا شدند که در بیشتر راهپیمایی های آن دوران در بالای ماشین مخصوص تظاهرات ها و راهپیمایی ها قرار می گرفت و شعارهای از پیش تعیین شده را اعلام می کرد . در آن روزها که بازار اعتراض به اعمال گوناگون دولت وقت به وسیله اینگونه اقدامات زیاد بود ما نمی دانستیم که اصلا ایشان خودش اینگونه تجمعات را ، راه می اندازد . کم کم دوستان طلبه و مردم قم همه آقای روانبخش را شناختند و پس از مدتی اگر در یکی از تجمعات ایشان را نمی دیدند دلشان برایش تنگ می شد . یادمان نمی رود ، در جریان تحصن طلاب در مسجد اعظم قم در اعتراض به کاریکاتور موهنی که به حضرت آیت الله مصباح یزدی توهین شده بود ایشان از اعضای اصلی مدیریت این تحصن بود . پس از مدتی این شیخ عزیز آنقدر در اینگونه اعمال افراطی عمل می کرد، که دیگر هر راهپیمایی که در قم تشکیل می شد و درسهای حوزه به این بهانه مجبور به تعطیلی می شدند ،همه طلاب با شوخی به همدیگر می گفتند باز این آقای روانبخش باعث خوشحالی شد .
اما نمی دانیم چرا وقتی دولت نهم سر کار آمد دیگر آن تجمعات تمام شد.
می گویند این آقا از مشاورین غیر رسمی رئیس جمهور شده است . چون با اینکه سوتی های فراوانی از جانب مشاورین و معاونین رئیس جمهور داده شد مثل صحبت های آقای شمقدری در مورد علماء ، حرفها و اعمال مختلف آقای مشائی و…. دیگر خبری از آن راهپیمائی ها و کفن پوشی ها نبود .
در جریان تبلیغات انتخابات اخیر بود که دوباره موج این راهپیمایی ها با رهبری آقای قاسم روانبخش آغاز شد و چند راهپیمائی بر علیه آقای رفسنجانی انجام شد . حتی ٣ روز بعد از انتخابات باز ایشان ضروری دیدند که راهپیمائی جدیدی بر علیه فتنه ، بدون داشتن هیچ مجوزی راه اندازی فرمایند تا آنجا که حتی حضرت آیت الله استادی امام جمعه شهر قم در همین جمعه اخیر اینگونه اعتراض می کند :
«انتخابات در قم به خوبی و با حضور پرشور مردم برگزار شد و پس از آن نیز هیچ گونه اعتراضی نشد، اما بعد از سه روز یک طلبه بیان می کند که ما می خواهیم راهپیمایی برگزار کنیم.» وی افزود؛ «حوزه، استاندار، معاون استاندار، دفتر مقام معظم رهبری در قم و… مخالف برگزاری این راهپیمایی بودند اما این روحانی به حرف هیچ کس گوش نکرد و کار خود را انجام داد.»امام جمعه قم گفت؛ «چرا این روحانی با احساسات پاک مردم و طلاب بازی کرد؟ چرا هیچ دستگاهی نیست که با او برخورد کند؟» وی افزود؛ «افرادی که در این راهپیمایی ها که پس از انتخابات توسط این روحانی تشکیل شد، شرکت کردند باید استغفار کنند.»
حال به راستی به قول آیت الله استادی چه کسی می تواند با ایشان برخورد کند ؟
آیا دادگاه ویژه روحانیت حاضر است ایشان را احضار کند و چند سوال کوتاه از ایشان بپرسد ؟
********************************************************
قم – بلوار جمهوری اسلامی موسسه مصباح یزدی
وقتی شهید بهشتی ، مدرسه حقانی را بواسطه مخالفت غیرمنطقی جمعی از طلاب با نظریات دکتر شریعتی ترک کرد ، در یکی از آخرین سخنرانیهای خود در جمع طلاب این مدرسه گفت : «مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت کند که نتوانند با ھمه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟این نوع موضعگیریھا بسیاری از افراد را به یاد چماق ھای تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و و قرون وسطی خوانده اند. (دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن نوشته شهید دکتر بهشتی ، تھران ، انتشارات بقعھ،1378)
مخاطب اصلی این سخنان شخصی جز اقای مصباح یزدی نبود، چه اینکه ایشان بواسطه همین تندرویها سرانجام از مدرسه حقانی رفتند.جالب است ایشان علت رویگردانی خود از مدرسه حقانی را نفوذ تفکرات مارکسیستی با محوریت فداییان خلق عنوان کردند. نکته دیگر اینکه علت اصلی و قدیمی اختلافات ایشان با اقای هاشمی رفسنجانی که به اوایل دهه پنجاه برمی گردد ، نیز بر سر مجاهدین خلق می باشد.
اکثریت ممتازطیف نوگرا و روشنفکر مدرسه حقانی و همفکران آنها شامل افرادی همچون شهید بهشتی ، شهید قدوسی ، شهید مفتح در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی! و سایرعملیاتهای تروریستی اول انقلاب که از سوی مزدوران استکبار جهانی صورت می گرفت ، به شهادت رسیدند ولیکن طیف سنتی از این بحبوحه جان سالم بدربرد.بعدها راجع به طیف سنتی مدرسه حقانی بیشتر خواهم نوشت.
اما آقای مصباح یزدی پس از مدرسه حقانی ، راهی موسسه در راه حق شد و چندی نیز در آنجا به فعالیتهای آموزشی و پژوهشی پرداخت و سرانجام با راه اندازی بنیاد فرهنگی باقرالعلوم (ع) ، آموزش حوزویان را از حالت سنتی به سمت آموزش کلاسیک و دانشگاهی رهنمون ساخت .این اتفاق در سال 1366 روی داد و پس از هشت سال مداومت و استمرار این حرکت ، در تاریخ 20 تیر 1374 ، شورای عالی انقلاب فرهنگی با به رسمیت شناختن موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) به سرپرستی آقای مصباح یزدی ، اعتبار ویژه ای به این موسسه بخشید.درهمان سال طی دیدار رهبرانقلاب از موسسه ، حکم ریاست ایه الله مصباح یزدی تنفیذ شد.بلافاصله پس از رسمیت یافتن موسسه ، عده ای از شاگردان برجسته ایشان با تطبیق مدارک حوزوی خود و گرفتن مدارک معادل دانشگاهی ، برای ادامه تحصیل با استفاده از سهمیه بورسیه شورای عالی انقلاب فرهنگی راهی دیار غرب شدند و البته تمامی انها از جمله فرزندان خود آقای مصباح ابتدا در دانشگاه مک گیل مونترال کانادا به عنوان دانشجوی فوق لیسانس مشغول به تحصیل شده وپس از گرفتن مدرک فوق لیسانس ، برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا، راهی دیگر مراکز دانشگاهی کانادا و امریکا شدند.
از جمله این افراد ، اقایان مرتضی اقا تهرانی و محمدناصر سقای بی ریا بوده اند که راهی ایلات متحده شدند. آقای آقاتهرانی در دانشکده فلسفه دانشگاه ایالتی نیویورک مشغول به تحصیل شد و تز دکترای خود را در زمینه تاثیر عرفانی خواجه نصیرالدین طوسی بر روی افکار ابن سینا به پایان رساند . وی در اثنای تحصیل امامت جماعت مسجد امام علی (ع) در منطقه بروکینز نیویورک را برعهده گرفت که البته در روزهای جمعه همانند ایران ، نماز جمعه را در آنجا اقامه می کرد.آقای بی ریا راهی تگزاس شد و همانند آقای تهرانی ، امام جمعه تگزاس شد.
متن انگلیسی فوق از صفحات ابتدایی تز فوق لیسانس جناب آقای محمدناصر سقای بی ریا گرفته شده است. معمولا در چنین صفحاتی ، دانشجو از اساتید راهنما و مشاور و همچنین خانواده خود تقدیر و تشکر می کند ، اما تشکر ویژه ایشان از رهبر معنوی خود یعنی جناب اقای مصباح یزدی و نیز تشکر از دیگر همفکران همراه خود در مونترال کانادا که جملگی از شاگردان آیه الله مصباح یزدی هستند جلوه دیگری دارد و اوج تعلق خاطر ایشان به مراد خود را نشان می دهد.
برخی از این افراد پس از اتمام تحصیل ، به ایران بازگشتند و در موسسه آقای مصباح شروع به تدریس کردند و برخی دیگر همانند آقای علی مصباح فرزند ارشد آیه الله مصباح یزدی که تمایل چندانی به بازگشت نداشتند ، علیرغم اتمام تحصیل چند صباحی بیشتر در آنجا ماندگار شدند.این در حالی است که تمامی دانشجویان بورسیه خارج می بایست بلافاصله پس از اتمام تحصیل به داخل کشور برگردند وگرنه وثیقه انها به مورد اجرا گذاشته می شد. اما در مورد بورسیه شدگان موسسه مصباح هیچگونه وثیقه ای از طرف دولت اخذ نشده بود که آنان نگران این مورد باشند.
(عکسی از مصباحیزدی و مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی در نیویورک)
بهرحال تمامی این شاگردان که اکنون عنوان دکتر را پیش از نام خود به همراه دارند ، با استفاده از فضاهای تبلیغی که در اختیارشان گذاشته شد، شروع به بسط تفکرات و اندیشه های استاد خود نمودند.هسته اصلی این فضا ی تبلیغی سخنرانی پیش از خطبه های اقای مصباح در نماز جمعه های تهران بود که بصورت یک هفته در میان ، خوراک فکری شاگردان را جهت گسترش اندیشه ایشان در لایه های مختلف اجتماعی تامین می کرد. این فضاها گاهی منابر مساجد و تکایا و هیئات مذهبی بودند. گاه دیگر نشستهای سیاسی که اغلب از سوی طیف مذهبی و تندرو دانشجویان در دانشگاهها برگزار می شد را هدف خود قرار می داد و در این زمینه طرحی بنام طرح ولایت اوج فعالیت تبلیغاتی آقای مصباح و اطرافیانش در دانشگاهها قلمداد شد. این روند تا سال 83 ادامه یافت و انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به عنوان موعد برداشت میوه شیرین قدرت پس از سالها مرارت و سختی آقای مصباح و شاگردانش و البته افراد حامی ایشان تلقی شد و تمامی فعالیتهای حول این نقطه متمرکز گردید.
اگر موسوی خویینیها پس از رد صلاحیت گسترده جناح چپ در انتخابات مجلس سوم شورای اسلامی و آغاز دوره انفعالی جناح چپ ، راهی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری شد ، خلاصه تلاشهای فکری و تئوریک وی و همکارانش در این مرکز باعث گردید تا پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 76 رقم بخورد و حال ،نسخه محافظه کارانه این مرکز در اواخر دولت دوم هاشمی با ویرایشی جدید از سوی مصباح باز تولید شد. اوج شکوفایی و گسترش میدانی موسسه مصباح در زمانی اتفاق افتاد که مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری در یکی از آخرین مصوبات دولت هاشمی در سال 76 به مجمع تشخیص مصلحت منتقل شد و دوران افول همیشگی خود را آغاز کرد . شکوه و عظمت علمی این مرکز حتی با احیای دوباره آن در دولت اول خاتمی و تحت عنوان مرکز بررسی های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری هرگز به جای سابق خود بازنگشت .
اگر در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری دوره موسوی خویینیها ، تحلیل گران برجسته ای همچون سعید حجاریان ، عباس عبدی ، هاشم آغاجری ، علیرضا علوی تبار ، عماد افروغ ، محمدرضا تاجیک و … مشغول بکار شدند و طیف نخبه و فرهیخته جامعه را جهت برآورد اهداف آتی جناح خود نشانه گیری کردند ، شخص مصباح از شاگردان گمنامی همچون محسن غرویان ، نبویان ، ملکیان ، مرتضی آقا تهرانی ، محمدناصر سقای بی ریا، سید احمد رهنما و … بهره برد و البته مخاطبین شاگردان مصباح ، نه از طیف ممتاز و نخبه ایرانی بلکه از قشرهای توده وار ملت انتخاب شدند.جالبتر اینکه به همان علت که عماد افروغ از جمع همکاران خود در مرکز تحقیقات فاصله گرفت و ردای استقلال فکری بر تن خود کرد ، یکی از شاگردان مصباح نیز بنام مصطفی ملکیان از این جماعت به سبب برخی از افکار نادرست انها دروی گزید. اشتباه اول در توسعه نفوذ آقای مصباح ، در دولت هاشمی روی داد ، زیرا همانطور که در بخش پیش خواندید ، مجوز موسسه تحت هدایت ایشان از سوی شورایعالی انقلاب فرهنگی که زیر نظر اقای هاشمی فعالیت می کرد ، صادر شده بود و امضای اقای رفسنجانی نیز پای آن به یادگار گذاشته شده بود. اینکه هاشمی رفسنجانی حساسیت ویژه ای نسبت به شکل گیری موسسه آموزشی جناب آقای مصباح نشان نداده است ، کمی دارای ابهام است. شاید ایشان هیچگاه به ذهنشان خطور نمی کرد که آقای مصباح درست یک دهه پس از این امضای یادگاری ! هماورد او در جبهه متلاطم انتخابات خبرگان چهارم شود.البته از این جهت نمی توان بر اقای هاشمی خرده گرفت ، زیرا اقای مصباح در آن زمان هرگز پای خود را از مباحث اخلاقی و فلسفی بیرون نگذاشته بود و هنوز به توصیه استاد بزرگوار خود یعنی حضرت آقای بهجت جهت برگزاری جلسات اخلاقی برای عموم جامعه پایبند نشان می داد. اما اشتباه دوم نیز از طرف جبهه اصلاح طلبان روی داد و آن غفلت جدی این جبهه از فعالیتهای طیف مصباح بود .البته جبهه راست سنتی مدتها پس از ضربه دوم خرداد در کمای ناقص بسر می برد و انتخابات شوراهای دوره اول و مجلس ششم نیز عمق بیشتری به این بی هوشی بخشید ولیکن اشتباه استراتژیسنهای دوم خردادی یعنی همان خزندگان به گوشه مرکز تحقیقات ریاست جمهوری سابق ! این بود که تنها درون اتاق CCU جبهه محافظه کاران و یا بقول خودشان اتاق بحران را زیر نظر داشتند و به بخشهای دیگر هیچ توجهی نشان نمی دادند .هر چند انها از موضع گیریهای گاه و بی گاه آقای مصباح و خط فکری متعلق به ایشان تحت عنوان «انتقام انجمن حجتیه از حضرت امام و خط امامی ها » یاد می کردند و لیکن چگونه امکان دارد که شخصی با سوابق آقای مصباح پس از گذشت سالها دوری از فعالیتهای سیاسی و همچنین هشت سال بعد از رحلت حضرت امام ، تازه به فکر عقده گشایی حوادث مربوط به اوایل دوران دهه شصت افتاده باشد، ضمن اینکه هنوز وابستگی ایشان به انجمن حجتیه ثابت نشده است و به اشتباه تکتازی ایشان در مورد آن جشن معروف نیمه شعبان ، به اسم هواداری وی از حجتیه ها قلمداد گشته است . نکته دیگر اینکه تکیه کلام ثابت ایشان ، برقراری تمام عیار حکومت اسلامی بود که در قالب جزوه دولت اسلامی و در حمایت از احمدی نژاد در طی تبلیغات انتخابات نهم ریاست جمهوری در اختیار همگان گذاشته شد که البته با اصول اعلام شده انجمن حجتیه مبنی بر طاغوتی بودن هرگونه حکومت قبل از ظهور هیچگونه همخوانی ندارد.
تشریح فعالیت مجدد انجمن حجتیه مجال دیگری می طلبد ولیکن گویا استراتژی آنها پس از درگذشت شیخ محمود حلبی به عنوان موسس انجمن ، دچار تغییرات فراوانی شده است . به عنوان مثال در دولت فعلی افرادی با سابقه عضویت در انجمن حجتیه حضور دارند که در هنگام گرفتن رای اعتماد نیز برخی از نمایندگان بدین امر معترض بودند و نقطه اوج این مسئله در هنگام رای اعتماد به محمود فرشیدی ؛ وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش روی داد. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که انجمن حجتیه سالها بدنبال گرفتن کرسی وزارت آموزش و پرورش بود ، زیرا مناسب ترین محل برای بسط تفکرات انجمن ، بستر اماده و مهیای این وزارتخانه است . البته عضو دیگری از هیات دولت که بواسطه انتصابی بودن جایگاه وی گذرش به مجلس نیفتاد ، نیز متهم به هواداری از انجمن حجتیه است : اسفندیار رحیم مشایی ، رییس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی دولت احمدی نژاد و مبتکر طرح نقشه راه ظهور در زمان ریاست بر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران !
مصباح یزدی در طول سالیان تدریس خود تعداد بسیاری از شاگردان را تربیت کردهاست که اکثر آنان هم اکنون از اساتید حوزه و دانشگاه هستند از جمله:
- غلامرضا فیاضی (عضو جامعه مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم و استاد مؤسسه امام خمینی)
- محمود رجبی (عضو جامعه مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم و قائم مقام مؤسسه امام خمینی)
- محمود محمدی عراقی (داماد آیت الله مصباح یزدی)
- مصطفی ملکیان (استاد دانشگاه و از مخالفین سرسخت آیت الله مصباح یزدی)
- سید محمدرضا طباطبایی (مدیر جامعة الزهرا)
- سیدابوالحسن نواب (رییس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب)
- مرتضی آقاتهرانی (استاد اخلاق حوزه علمیه و دولت احمدینژاد و نماینده تهران در مجلس هشتم)
- عباسعلی شاملی (استادیار مؤسسه آموزشی امام خمینی)
- سید احمد رهنمایی (معاون اطلاع رسانی مؤسسه امام خمینی)
- محمد فنایی اشکوری (استادیار مؤسسه آموزشی امام خمینی)
- شمالی (استادیار مؤسسه آموزشی امام خمینی)
- محمد جواد زارعان (رئیس دانشگاه علوم انسانی)
- اکبر میرسپاه (استاد دروس معارف قرآن)
- سید محمد غروی (سخنگوی سابق و عضو جامعه مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم و مدیر سابق گروه روان شناسی مؤسسه امام خمینی)
- سید محمود نبویان (عضو هیئت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی)
- احمد عبدالله محمد سامبی رئیسجمهور کومور
- پرویز داوودی معاون اول دولت نهم
- منوچهر محمدی معاون وزیر امور خارجه
- عباسعلی کدخدایی عضو شورای نگهبان
- غلامحسین الهام عضو شورای نگهبان، سخنگوی سابق دولت و ورزیر سابق دادگستری
- ابراهیم فیاض
- علی مبشری رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی تهران
********************************************************
توصیه آیت الله بهجت خطاب به مصباح یزدی : می دانی بین یزدی و یزید فقط جابجایی یک حرف است!
نقل از دکتر مهدی خزعلی:
دوست طلبه ای حکایت جالبی بلاواسطه از مصباح یزدی نقل می کرد، می گفت وقتی آقای مصباح به ملاقات حضرت آیت الله بهجت(ره) می رود، معظم له به او می گوید: » می دانی بین یزدی و یزید فقط جابجایی یک حرف است! » او سخن آن پیر فرزانه و ربانی را شوخی پنداشته بود، اما همگان می دانیم، آیت الله بهجت اهل شوخی نبود، او با این جمله کوتاه به مصباح تذکر داده بود که فاصله او تا یزید چقدر کوتاه است، او می خواست بگوید که » حرفهای » تو با » یزید» برابر است! اگر یزید بنام خلیفه الله و امیرالمومنین حکم قتل پسر پیامبر خدا را می گیرد و او را خارجی می خواند، امروز مصباح که در انقلاب نبوده است و امام را افراطی می دانست در مسند شریح قاضی چنین می کند، اگر آنروز آل بو سفیان با دین بازی کردند، امروز نیز با انقلاب چنین کنند، کسانی که دیروز نه تنها در انقلاب نبودند بلکه مخالف بودند و در جنگ نیز گامی برنداشتند داعیه دار انقلابند و اصحاب امام را خارجی می خوانند و فرزند امام را سر می برند و یارانش را خانه نشین می کنند. 3/4/88 دکتر مهدی خزعلی
***************************************************************
امام مصباح یزدی!
تعجب نکنید,درست شنیدید
مصباح یزدی در میان طیف خاصی از خشونت طلبان و انصار حزب الله با لقب امام یاد می شود!
در این لینک می توانید مشاهده نمایید که چگونه مصباح یزدی از چند وقت پیش امام هم شده است!
****************************************************
اعتقاد مصباح یزدی به «حکومت اسلامی» به جای «جمهوری اسلامی»
آقای مصباح یزدی شما بصراحت در سال ۱۳۸۰ در اردوی دانشجویان بسیجی ، شیوه ی انتخابات مورد تأئید رهبری معظم نظام، امام راحل و قانون اساسی را “غیر اسلامی” دانسته و تنها شرط اسلامی شدن مجدد آن را “تغییر انتخابات به شیوه ی انتخابات نخبگان برای نخبگان” دانستید.
این شیوه، یعنی حذف پایه های انقلاب و زدن ریشه و تکیه گاه انقلاب و خواستار سراپا ماندن بدنه ی انقلاب روی هیچ محض. یعنی شهدا،جانبازان، مفقودان، دلاوران جبهه ها، مردم پاک پشت جبهه، روحانیت انقلابی، نیروهای زحمت کش انقلابی و…باید حذف شوند تا چند روحانی و نخبه ی نزدیک به انجمن حجتیه بتوانند در اُتاقی در بسته برای این ملت “ریاست جمهور” و “رهبر” انقلاب تعین نمایند. یعنی مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و…اساس نظام مردمسالار دینی و ولایت فقیه ما که حاصل جانبازی و خون هزاران شهید است باید از اساس منحل شوند…یعنی تمامی نظام توسط محفلی خاص شبیه شورای محترم نگهبان و لوئی جرگه اداره شود آنهم دارای قدرت نظارت استصوابی حتی بر ولایت فقیه، یعنی ولی فقیه اجازه نداشته باشد به مردم کوچکترین ارادت قلبی داشته باشد و نتواند حتی به آنها اجازه شرکت در سرنوشت شان حتی در حد انتخابات ریاست جمهوری و مجلس بدهد.
اولاً:خیز شما برای مجلس خبرگان هم در همین راستاست؟
ثانیاً: در آینده ریاست این لویی جرگه را چه کسی بعهده خواهد گرفت؟ رییس مجلس خبرگان؟
بوی حذف رهبری را می شنویم، معنی واژه ابتهال را می دانید؟ ما می دانیم.
****************************************************************
زندگینامه سراسر دروغ, ریا و جنایت آمیز و قدرت طلبانه مصباح یزدی:
زندگی نامه سیاسی محمد تقی گیوه چی معروف به مصباح یزدی , مروج مرام خشونت :
او درسال 1313 به دنیا ﺁمده است . از افرادی است كه حتی يك روز در تاريخ انقلاب ايران دستگير نشد و علاوه بر آن تنها در تاريخ مبارزاتش 18 نامه و بيانيه را امضا كرده است. و در كوران انقلاب جايی نداشت و تنها برای نابودی نسل جوان ايران وارد صحنه شد. اعضای فرقه او ،او را استاد خطاب می کنند. تئوری خشونت را او به دستور و همکاری خامنهای جعل و به اسلام نسبت داده است . متفكر اصلی انصار حزب الله و “ارزشیون” و امام زمانی ها و تروريستهای وزارت اطلاعات و روحانيت سركوبگر است.
* وضعيت زندگی، دوران كودكی و خانوادگی و مالی او : نويسنده كتاب زندگی نامه او، در مورد وضعيت زندگی اومی نویسد: زندگی پدر و مادر استاد در منزل ميراثی مادرشان با سختی بسيار میگذشت. مادر با كمك خالهها در خانه جوراب میبافتند تا پدر برای گذران زندگی جورابها را در مغازه بفروشد . اين شغل بسيار كم درآمد بود به طوری كه پدر میبايست هر از چندی مبلغی قرض میكرد تا به زندگیش سامان دهد. (زندگینامه آية الله مصباح، ص 19).
خود” استاد” مرام خشونت میگويد: يادم میآيد بهترين غذايی كه دوست داشتيم و هفتهای يك مرتبه میخورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه میآمديم، دو ريال و ده شاهی سرشير میخريديم و مادر كمی آب قند درست میكرد و با اين سرشير قاطی میكرد و اين بهترين شام آخر هفته بود.(همان، ص 19)
و اما افسانه تولد او : بیش از تولد محمد تقی، مادرش خواب میبیند که قرآن به دنیا آورده است. با نگرانی خواب خود را نزد معّبری به نام سید محمد رضا امامیه که از علمای یزد بود باز میگوید. سید در پاسخ میگوید: فرزندی که متولد میشود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرﺁن خواهد شد (همان، ص20)
در اینجا دیده می شود زندگی نامه سازان برای اسطوره ساختن از یکی از بی باک ترین افترازنندگان به قرﺁن، همان کار را می کنند که در باره بسیاری از جنایتکاران بزرگ کرده اند : افسانه ساختن برای تولد . این شخص نیز ﺁنچه در بیداری می کند، برانیگختن به جنایت و پرداختن به فساد مالی و فساد سیاسی ( علاوه بر ترویج خشونت، واجب کردن تقلب در انتخابات ) ، است . ناگزیر می باید با خواب ها، جنایت و فساد پیشگی را پوشاند .
محمدتقی نوجوان در سال 1325- 26 دوره ابتدایی را به پایان برد. و وارد مدرسه شفیعیه شد و در سال 1330 به همراه خانواده همگی راهی نجف شدند . ولی سال بعد به ایران بازگشتند. او بعد میخواست به قم برود ولی وضع مالیش خوب نبود. منتهی او معتقد بود: درس خواندن در حوزه یک واجب شرعی است که رضایت والدین در آن دخالتی ندارد.! (همان،صص 23-24)
برادر کوچکتر محمدتقی… یک چراغ فیتیله و یک قابلمه و یک قاشق و یک قوری فلزی برای برادر خود خرید تا با خیال آسودهتر در قم زندگی کند و درس بخواند.(همان، ص 24).
او در سال 1332 به قم رفت . ولی جایی برای سکنی پیدا نکرد. او میگوید: نهایت کمکی که خانواده میتوانستند به من بدهند ماهیانه 20 تومان بود که آنهم به طور مرتب نمیرسید و گاه میشد که حتی یک لقمه نان هم برای شب نداشتم. طوری برنامه ریزی کرده بودم که روزی 6 تا 7 قران بیشتر خرجم نشود که این پول یک نان سنگک و یک سیر پنیر میشد. (همان،ص 26).
نویسنده کتاب خاطرات او مینویسد: محمدتقی چنان مشتاق دانستن بود که همه ساله در امتحانات پایانی شاگرد ممتاز مدرسه شناخته میشد…(همان، ص 20)
او در چنین وضعیتی زندگی و دوران مدرسه و شروع طلبگی را طی میکرد و به لحاظ مالی خود و خانواده اش به شدت در تنگنا بودند مانند دیگر روحانیون آن زمان.
محمد تقی با خانواده “آیة الله ” نوری همدانی وصلت کرد که حاصل آن ازدواج ،یک دختر و دو پسر است. درباره پسران او گفته میشود که هر دو تحصیلات حوزوی دارند و یکی از آنها چند سالی نیز در دانشگاه مکگیل کانادا تحصیل کرده است. دختر او نیز همسر “حجت الاسلام” محمدی عراقی رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. (مجله گزارش شماره 131-133، ص 49)
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یکی از سازمانهای تحت پوشش اعزام نیروهای تروریستی به خارج از کشور بوده است و نیروهای مخصوص ترور در پوشش رایزنی های فرهنگی به کشورهای مورد نظر اعزام می شدند و زمینه را برای ترور نیروهای سیاسی و مخالف ﺁماده می ساختند.
* مبارزات گیوه چی در مدرسه حقانی و جریانات بعد از انقلاب :
بر اساس نوشتههای کتاب خاطرات او، مبارزات” استاد “چندین مرحله داشته است!:
1 – ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی برگزاری جلسات بحث و مشورت در جهت تایید مبارزه علیه این تصویب نامه (همان،ص199)
2 – چاپ مخفیانه اعلامیهها و سخنرانیهای امام ( همان ، ص 201)
3 – ارسال نامه خدمت امام در زندان قیطریه (همان،ص200)
4 – اعزام به مسافرتهای تبلیغاتی از سوی امام؟! جهت تنویر افکار عمومی شهرها، قبل از 15 خرداد 42. (همان، ص202)
نویسنده خاطرات می نویسد : بعد از قیام پانزده خرداد و آغاز نهضت اسلامی، فضلای حوزه به پیشنهاد استاد مصباح تصمیم گرفتند برای مبارزه علیه دستگاه حاکم و پیشبرد اهداف نهضت تشکل منظمی پدید آورند. یازده نفر جمع شدند از فضلای حوزه…. مصباح یزدی – ربانی شیرازی – قدوسی – مشکینی – هاشمی رفسنجانی – آذری قمی – امینی اصفهانی – علی خامنهای – محمد خامنهای – مهدی حائری تهرانی . این تشکل بعد از پیروزی انقلاب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را تاسیس کردند. (همان،ص 204) – البته اکثر ﺁقایان بالا معتقدند که خود به تنهایی پایه گذار این قضیه بودهاند. در حالی که یکی از دوستان او حجة الاسلام عبایی خراسانی میگوید: بخش اول از دوره دوم فعالیتهای آیة الله مصباح با هیجانات سیاسی 1342 شروع شد. ولی زود خاتمه یافت و به گواه اظهارات مطلعین عمر این فعالیت به یکسال نیز نرسید. آقای مصباح جزو کسانی بود که در سالهای 42 و 43 برخی از اطلاعیههای آن زمان را امضاء کرده است . ولی بعد از آن دیگر اسم ایشان نیست و طی این 15 سال اسمی از آقای مصباح یزدی نیست. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 49).
یکی از کارهایی که گفته می شود مصباح قبل از انقلاب انجام داده است ، انتشار مجله ای است به نام انتقام .
او در ادامه از مبارزات خود میگوید : به اقتضای وفای به آن عهد من تا به حال به یاد ندارم که همکاران آن (نشریه انتقام یکی از دو نشریهای است که او و روحانیون دیگر انتشار دادهاند) را معرفی کرده باشم، البته حالا شاید بتوان گفت که آن سوگند انصراف دارد ولی احتیاطاً چون عهد و پیمانی در کار بوده از معرفی آنان خودداری میکنم، به هر حال جمعی از ارادتمندان خالص امام بودند و ارتباطی با بیوت دیگر نداشتند. این نشریه را به راه انداختند و تقریباً بدون مبالغه نود درصد زحمات آن به عهده خود بنده بود. (همان، ص209)
بعد ساواک در موردی نسبت به استاد مظنون میشود. طبق نوشته نویسنده :آیة الله مصباح ، پس از به دست آوردن سرنخهایی از ایشان (به عنوان مظنون) ، به روستای فیض آباد در حوالی آشتیان متواری شدند و در آنجا ظرف مدت یکی دو هفته دستخط خود را تغییر دادند (همان، ص213)
آیةالله هرگز دستگیر نشد تنها یکبار جهت پاسخگویی به برخی سئوالات احضار شد. (همان، ص215)
از” استاد “به جز اطلاعیهها و بیانیههای زیر دیگر اطلاعی در دست نیست . او بعد از آن به تدریس پرداخت و از کل مسائل و حرکات انقلابی دور شد و هیچ ارتباطی با خمینی، بر خلاف نوشتههای کتاب، نداشت .
عبایی خراسانی میگوید: ایشان با امام ارتباط خاصی نداشتند بلکه من نکتهای را بگویم که در عرض این مدت کسانی خدمت امام رفتند – در صحیفه نور ثبت شده است – حتی از من به عنوان یک طلبه کوچک چند بار اسم آمده است اما تنها یک نوبت آقای مصباح، آن هم با آقای قرائتی با یک عده از مسئولین در مورد مسالهای فرهنگی پیش امام رفتند و از همین معلوم میشود که ایشان با امام معشور نبوده اند . بلکه فقط یکبار با یک جمعی رفتهاند. این مساله شاهد آن است که ایشان بعد از آن زمانی که منزوی شدند دیگر وارد صحنه انقلاب نشدند و در کنار بودند. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 52).
عبایی خراسانی ادامه میدهد : انزوای آقای مصباح ادامه داشت تا اینکه به عنوان ایدئولوگ انقلاب مطرح شد. چه خودش، خود را مطرح کرده باشد و یا دیگران او را مطرح کرده باشند که این موضوع حائز اهمیت است به این دلیل که ایدئولوگ انقلاب بایستی خود با انقلابیون همراه بوده باشد. حال ﺁنکه آقای مصباح که منزوی بود و اصلاً وارد انقلاب نبود.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51.)
در کل با توجه به اسناد موجود انقلاب اسلامی مصباح تنها 18 امضا پای اطلاعیهها و اعلامیهها زده است .
* تشکیل مدرسه حقانی :
در مورد مدرسه حقانی سخن بسیار است. این مدرسه از پایههای استبداد در ایران و به وجود آورنده نیروهای ضد آزادی است،(در مورد این مدرسه، مطلب جداگانه در نشریه انقلاب اسلامی درج شد ). حجة الاسلام شخصی پوش علی جنتی (پسر آیة الله جنتی و معاون وزیر کشور کابینه احمدی نژاد ) در مورد این مدرسه میگوید: مدیر مدرسه حقانی در بدو ورود من مرحوم شیخ زاده بود. 7 یا 8 ماه که گذشت (سال 1343) شهید قدوسی مدیریت آنجا را بر عهده گرفت…. (خاطرات علی جنتی، سعید فخر زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24).
مدرسه حقانی توسط آیة الله قدوسی داماد آیة الله طباطبایی مدیریت و اداره آن مدرسه به عهده آیةالله بهشتی بود. مدیریت مدرسه در سال 1343 بر عهده شیخ زاده بود. اواخر آن سال بر عهده قدوسی نهاده شد. اساتید این مدرسه عبارتند از: حجت الاسلام مصلحی (فرزند آیة الله اراکی) – آیةالله سید حسن طاهریخرمآبادی – آیةالله تقوی – آیةالله محمدیگیلانی – آیةالله مومن – آیة الله محمدعلی گرامی – آیتالله محسن مجتهدشبستری -آیةالله جوادی آملی – آیة الله جنتی – آیة الله خزعلی – آیةالله انصاری شیرازی و دکتر احمد احمدی (پیشین، صص220-24)
نویسنده کتاب خاطرات مصباح یزدی بر خلاف نظر دیگران میخواهد او را به اوج برساند به همین دلیل مینویسد: در راستای تحقق آرمانهای اصلاحی حوزه به ابتکار شهید آیةالله دکتر بهشتی و مرحوم آیة الله ربانی شیرازی مدرسه نوینی که با یک برنامه درسی جدید بتواند طلاب کوشا و مستعد را در مدتی کوتاهتر با بازدهی و ثمردهی بیشتر تربیت کند، زیر نظر مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانی تاسیس شد. این مجموعه مدتی در یک ساختمان اجارهای کوچک شروع به فعالیت میکند و پس از آن که ساختمان مدرسه حقانی به همت فرد خیری به نام حاجی حقانی (پدر حقانی سازمان مجاهدین – کتاب خاطرات میثمی) و جمع دیگری از خیرین به اتمام میرسد، تشکیلات آن مدرسه به این ساختمان انتقال مییابد و از مرحوم شهید آیة الله قدوسی برای مدیریت مدرسه حقانی دعوت میشود. شهید بزرگوار از روی ذوق و سلیقه عالی و دقت نظرشان در شناسایی استادان کارآمد و خلاق، از استاد مصباح برای ارایه درسهایی در مدرسه حقانی دعوت کردند… پس از چهار سال عضویت در هیات علمی مدرسه حقانی و همکاری صمیمانه با آیة الله دکتر بهشتی و آیة الله قدوسی، سرانجام استاد بنا به درخواست شهید قدوسی مبنی بر شورایی شدن اداره مدرسه به همراه شهیدان قدوسی و بهشتی وآیةالله جنتی به عضویت هیات مدیره آن مدرسه در آمدند و مدت شش سال علاوه بر تدریس و ارایه راهکارهای علمی و فکری به منظور رونق امر تحصیل و آموزش، در امور اجرایی نیز مشارکت فعال داشتند. (همان، ص 241-242)
مصباح ، پس از درگیریهایی که بین او و بهشتی، بر سر دکتر شریعتی و سختگیرهای مصباح پیش آمد، از مدرسه حقانی خارج شد.
فاضل میبدی میگوید: گاهی آقای مصباح نسبت به افکار دکتر شریعتی خیلی تند میشد . یعنی طوری بود که حس میکردم قضیه دارد از دایره استدلال خارج میشود. بعدها این جلسات مقداری هم سیاسی شد و عدهای از جوانان انقلابی که هوادار دکتر شریعتی بودند از بیرون موضع گرفتند و با این جلسهها مخالفت کردند و دامنهاش به مدرسه حقانی کشید و در آنهم باعث اختلافهایی شد. (مجله گزارش، شماره 131-133، ص 50).
عبایی خراسانی میگوید: البته همین موضعگیریهای آقای مصباح باعث شد تا سرانجام میان او و شهید بهشتی اختلاف نظرهایی به وجود آمد و آقای مصباح با خروج از مدرسه حقانی فعالیت هایش را به همراه آقایان خرازی و استادی در قالب موسسه در راه حق ادامه داد. تقریباً تا پس از رحلت امام از صحنه سیاسی – اجتماعی ایران بر کنار بود. البته در این میان گاه به او برای انجام برخی اقدامات سیاسی نیز مراجعاتی میشد.(مجله گزارش، شماره 131-133، ص 51).
در آن سالها، اختلاف دکتر بهشتی و مصباح زیاد بود به گونهای که خود دکتر بهشتی که از بانیان مدرسه حقانی بود و انگیزه خود از تاسیس این مدرسه را آشنایی طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد، بعد از بروز اختلافات با جناح راست مدرسه حقانی به رهبری مصباح یزدی بر سر عقاید دکتر علی شریعتی طی یک سخنرانی در جمع طلاب این مدرسه گفت: “مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری میاندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خواندهاند” (بهشتی- کتاب شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن)
پرسشی که محل پیدا می کند اینست : ﺁیا اختلاف رفتار بهشتی و همفکران وی با جناح راست مدرسه حقانی ، پس از انقلاب ، بسود مواضع مصباح یزدی حل نشد؟ مصباح یزدی در سخنرانی ای می گوید :” هر جا که آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولی فقیه ساز شده سعی کنید آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبههاش را رفع کنید ولی اگر از روی غرض ورزی است او را خفه کنید”! (سخنرانی در جمع بسیجیان شهرستان قروه 7 مرداد 81).
اینجا “آیة الله “کار را تمام می کند و دستور خفه کردن را میدهد! این آیة الله وقتی “فتوای” خفه کردن و این نوع ترور را می داد – در شرع این آیات عظام حتماً باید بدون خونریزی صورت گیرد! مثل خفه کردن چندین نفر از نویسندگان جنایتهای سیاسی که گردانندگان سازمان ترور به ﺁنها “قتلهای زنجیرهای نام نهادند – که همپالگیهای او ماشین اعدام را سالها بود که به راه انداخته بودند.
همان گونه که در بالا دکتر بهشتی در مورد حرکت مصباح گفته بود شاگردان او بلاخره ، همان و بلکه بدتر از ﺁن شدند که بهشتی گفته بود .
“آیة الله “که در کارنامه مبازرات انقلابی او ، هیچ اثری به جز هجده نامه و چند شماره نشریه وجود ندارد، در کتاب خاطرات یکی از دوستانش (مصطفی حائری زاده از اعضای فعال هیات موتلفه) مبارز پیگیر می شود . او می نویسد : درست است که ساواک بالاخره نتوانست ردی از آقای مصباح پیدا کند و ایشان را زندانی سازد. اما ایشان کسی بود که واقعاً در آن شرایط سالهای 42-44 از زندگی و همسر و فرزندش و بلکه از همه راحتی اش گذشته بود. نشریه انتقام را ایشان به تنهایی یا به کمک عدهای چاپ و منتشر میکرد. (همان، ص40)
مصباح ، در سال 56 هم، نامهای در حمایت از خمینی امضا نکرد. در توجیه آن، نویسنده خاطرات مینویسد: استاد در مورد امضا نکردن نامه سال 1356 در حمایت روحانیون از امام میگوید: حقیقت این است که من به آورنده نامه اطمینان نداشتم و گرنه امضای بنده در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی نیز نزد خودم است (همان، ص 263)
وی بعد از خروج از مدرسه حقانی به موسسه “در راه حق ” میرود تا آنجا را بسازد!! نویسنده خاطرات او مینویسد: برنامه درسی بخش آموزش موسسه ” در راه حق ” با برنامه درسی مدرسه حقانی متفاوت بود و در واقع برنامه جدیدی محسوب میشد. در مدرسه حقانی مرحوم بهشتی یک دوره بلند مدت هفده ساله در نظر گرفته بودند که طلاب مستعد و کوشا از همان ابتدای طلبگی پذیرفته میشدند و میباید با نظم و برنامهای متفاوت با برنامههای رایج حوزه به تحصیل میپرداختند . اما استاد مصباح در موسسه ” در راه حق ” به دلایلی از جمله کمبود بودجه و امکانات لازم و نیز ضرورت تسریع در آموزش مسائل جدید علوم اسلامی، تصمیم گرفتند طلاب علاقهمند و زبدهای را که دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب نماید و در یک دوره هشت ساله مبانی اندیشه اسلامی و شیوههای دفاع از مکتب اسلام را به آنان آموزش دهند. از این رو شرط پذیرش در این دوره آن بود که طلاب جزوه درسیای ارایه کنند که نشان دهد دست کم دوسال در درس خارج فقه اصول شرکت کردهاند. (از اینجا بود که بسیاری از نیروهای سرکوبگر به سرعت وارد جریانات نابودی انقلاب شدند و مدرک فقاهت و اجتهاد را گرفتند در حالی باید حدود 20 سال درس میخواندند، با مدتی حدود نصف آن مجتهد شدند)….به این ترتیب اولین دوره آموزش در موسسه در راه حق در سال تحصیلی 54-55 با حدود بیست نفر دانش پژوه آغاز شد… کار آموزش و تحصیل در این دوره تا اواخر سال 57 و اوایل سال 58 ادامه یافت .با پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط ویژهای در کشور پدید آمد که “استاد” و شاگردانش برای مقابله با تبلیغات ضد اسلامی منافقین و گروههای چپ ( به اصطلاح آن روز) ناچار شدند درسها را تعطیل کنند و به دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلامی بپردازند (زندگی نامه آیت الله مصباح، ص 248)
یکی از روحانیون گروه الف، حجة الاسلام محمدی عراقی است. مسئول سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (همان،ص 251)
*از این زمان بود که باند حقانیهای طرفدار مصباح وارد دستگاههای قضایی و اطلاعاتی شدند و انجام جنایات سال 60 به بعد را بر عهده گرفتند .
در این مورد در کتاب خاطرت نویسنده مینویسد: در مقابل این تبلیغات مخرب (گروهکهای التقاطی) استاد مصباح به دفاع و حمایت فرهنگی از اسلام و انقلاب برخاستند. ایشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطیل کردند و طلاب گروه (الف) را که مشغول تحصیل بودند برای مبارزه، بسیج کردند… به این ترتیب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامههای حوزوی خود را تعطیل کردند و برای مبارزه با تفکرات التقاطی در حد لازم برای تبلیغ آماده شدند و به کردستان – گیلان – مازندران – خوزستان – بوشهر رهسپار شدند (یعنی به مقام رسیدند در دادگاهها و زندانها و…) …. (همان، صص 249 – 50)
بعد از آن، “استاد” دست به ایجاد بنیادی جدید زد. نویسنده مینویسد: بنیاد فرهنگی باقر العلوم محلی بود که فارغ التحصیلان دوره پنج ساله موسسه در راه حق بتوانند در آن جذب شوند و تحصیل را به صورت تخصصی در یکی از یازده رشته ادامه دهند.( همان، ص 255) . و در نهایت مصباح دست به تاسیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی زد . در این باره ، نویسنده مینویسد: با توسعه امور آموزشی و پژوهشی موسسه “در راه حق ” و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و گسترش فعالیتهای طلاب شاغل به تحصیل در گروههای مختلف آموزش و پژوهش، کمبود فضا و امکانات برای ادامه فعالیتها کاملاً محسوس بود و برپایی موسسهای جدید که امکانات وسیعتری برای تمرکز امور ﺁموزشی و پژوهشی داشته باشد ضروری مینمود . از این رو استاد مصباح و شورای تصمیم گیری تحت اشراف ایشان بر آن شدند که خدمت حضرت امام برسند و از ایشان تقاضای مساعدت بیشتری کنند. امام با این تقاضا موافقت فرمودند و به امر مبارک ایشان برای احداث ساختمان موسسه جدید قطعه زمینی به مساحت هفت هزار متر مربع از طرف ﺁستانه مقدسه حضرت معصومه به استاد مصباح اهدا شد… که ساخت موسسه در سال 1374 تمام شد (همان،ص257) – که البته دروغ است طبق گفته آیة الله عبایی خراسانی ایشان یکبار آنهم به صورت جمعی به ملاقات آقای خمینی رفته است.
* معرفی بهترین شاگردان و دوستان مصباح یزدی :
حجت الاسلام میرسپاه (گروه ارشد مدرسه و عضو حقانی)- حجت الاسلام ابوالحسن نواب (رییس سازمان تبلیغات اسلامی و برادر نواب اطلاعاتی که در بوسنی کشته شد و داماد حجت الاسلام دکتر زارعان)- حجت الاسلام حائری زاده – حجت الاسلام محمد رضا موسوی فراز (از مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام عجمین – حجت الاسلام قطبی – حجت الاسلام دکتر محمد جواد زارعان (خواهر او همسر ابوالحسن نواب است)- حجت الاسلام معصومی (معاون مرکزآموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام ابوالحسن حقانی – حجت الاسلام دکتر رهنما – حجت الاسلام محمد حسین زاده – حجت الاسلام دکتر عباسعلی شاملی – حجت الاسلام علی اکبر مسعودی خمینی – حجت الاسلام شیخ محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان) – حجت الاسلام شیخ علی پهلوانی – آیت الله میرزا حسین نوری – حجت الاسلام غلامرضا فیاضی (از اساتید ممتاز حوزه علمیه قم) – محمود رجبی (معاون و مدیر گروه علوم قرآنی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)- حجت الاسلام سید محمد غروی (مدیر گروه روانشناسی موسسه امام خمینی)- حجت الاسلامدکتر مرتضی آقا تهرانی (استاد اخلاق حوزه علمیه) – حجت الاسلام محمدی عراقی (رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و داماد آیة الله مصباح) – حجت الاسلام محسن غرویان. این حجت الاسلام همان کسی است که جدیدا بحث جمهوریت و اسلامیت و بی اعتبار بودن ﺁرای مردم را مطرح کرده است. – حجت الاسلام حسین ایرانی – حجت الاسلام حیدر علی ایوبی – حجت الاسلام عبدالرسول عبودیت – حجت الاسلام محمد رضا طباطبایی مدیر جامعه الزهرا – حجت الاسلام نیری یکی از سه قاضی عامل کشتار زندانیان – حجت الاسلامصدیقی – حجت الاسلام مبشری (رییس دادگاههای انقلاب)- حجت الاسلاممویدی – حجت الاسلامداراب کلایی – حجت الاسلاماحمد رهنمایی – حجت الاسلامدکتر محمد فنایی – حجت الاسلام نمازی – حجت الاسلام دکتر شمالی.. (همان، ص 104) و از دیگر دوستان استاد که در جلساتی با هم شرکت میکردند شیخ عزیزالله خوشوقت (یکی از مفتیان جنایتهای سیاسی ” قتلهای زنجیرهای ” و پدر عروس یکی از فرزندان خامنهای) – حجت الاسلام مجید رشید پور – حجت الاسلام سید ابراهیم خسروشاهی – حجت الاسلام شیخ محمد علی واعظ و حجت الاسلامسعادت پرور (همان ،ص97)
افرادی که نام ﺁنها در بالا ذکر شد ، به احتمال زیاد از افرادی هستند که در انتخابات ﺁینده در ایران که انتخابات مجلس خبرگان است شرکت خواهند کرد و به احتمال زیاد از اعضای خبرگان خواهند شد .
مصباح در مورد لباس روحانیت نظر بسیار خاصی دارد که مستند قولش معلوم نیست : وی در گفتگو با حجت الاسلام دکتر شاملی ، به او که قصد داشته در تحصیل خارج از کشور لباس نپوشد، گفته است : آیا شما هیچ گاه در وجوب نماز صبح تردیدی کردهای؟ (حجت الاسلام شاملی گفت : ” گفتم شما پوشیدن لباس را به اندازه نماز صبح واجب میدانید؟ ) استاد فرمود : ” بلی به خاطر آثار و برکاتی که دارد این چنین است ” (همان، ص79)
یکی از توهم ها که مصباح و فرقه اش ساخته اند همین لباس روحانیت است که در قداست ﺁن هیچ شکی برای او و مریدانش وجود ندارد. استاد این لباس را لباس پیامبر و ائمه می داند و می گوید هر کس که این لباس را پوشیده باشد نماینده ﺁنان است و احترام او واجب شرعی است و می گوید این لباس وجودش موجب برکت برای هر قومی است. با وجود این، خود رفتاری متناقض با ادعایش دارد :
حجت الاسلام دکتر عجمین از شاگردان مصباح میگوید: ابعاد عرفانی شخصیت استاد مصباح به قدری جذاب است که در یکی از سفرهای خارجی ایشان، یک کشیشش مسیحی پشت سر ایشان به نماز ایستاده بود و بعد از نماز گفته بود من از سجده شما خیلی لذت بردم (همان،صص 66-65).
احتمالاً در یکی از این سفرها بود که آیة الله به خاطر مسائل عرفانی ، در جشن بالماسکه نیز شرکت کرده بودند.گفته می شود که استاد برخی اوقات برای اشنایی با مراسم هالوین به صورت مخفی و با لباس ملبس به لباس ﺁدم های معمولی در این جشن شرکت می کند.
نویسنده در کتاب خاطرات در مورد مناظره استاد میگوید: جلسات مناظره استاد مصباح و احسان طبری – از سرسپردگان و تئوریسینهای حزب توده – از نمونههای بارز مبارزات ایشان با الحاد است. این جلسات در بدو پیروزی انقلاب برگزار شد…
شاید همین تلاشهای علمی استاد در نقد مارکسیسم بود که سبب شد آقای طبری در اواخر عمر خود به اشتباه خویش و خطای تئوریهای مارکسیسم پی ببرد و به دامان پاک عقیده اسلامی بازگردد. (همان،ص 227)
البته خاطره نویس نمینویسد چگونه طبری به دامان ” عقیده پاک اسلامی ” باز گشت ؟ زیرا همین ” بازگشت ” را نیز ، در باره سعیدی سیرجانی، ترتیب دادند . بعد معلوم شد با چه روشهای دهشتناکی او را به اصطلاح از نظریاتش” بازگرداندند”! این روش روشی بود که حکم اجرای ﺁن را ” استاد ” به امثال ﺁقای سعید امامی و فلاحیان و حسینیان و رازینی و پور محمدی و … ﺁموزش داده بود .
* در مورد خشونت و اخلاق مصباح، ابوالحسن نواب میگوید: ایشان کانون محبت است… چه کسی از زبان ایشان آزار شخصی دیده است ؟ چه کسی از برخورد فیزیکی ایشان خاطرهای دارد؟ چگونه میگویند ایشان تئوریسین خشونت است ؟ (همان، ص49)
در جواب نواب ، باید نظری کوتاه به دو سه جمله از بیانات ضد خشونت آیة الله بیندازیم:البته در بالا اظهار نظرهای او را ﺁورده ایم . کتاب ” جنگ و جهاد در قرﺁن ” که ناچیز کردن و از خود بیگانه کردن اسلام در بیان خشونت است ، در دسترس همگان است . با وجود این، اظهار نظرهای دیگری از او را می ﺁوریم :
– اگر با دلایل قطعی برای مردم ثابت شد که توطئهای علیه نظام اسلامی در کار است و میخواهند این نظام را براندازند، دیگران به هر دلیلی هم توجه ندارند، یا صلاح خودشان نمیدانند، اگر مردم قطعیت پیدا کردند خودشان اقدام باید بکنند، این هم از مواردی است که خشونت جایز است .
(ویژه نامه لثارات الحسین برای مصباح – 11 شهریور 1378)
– اما این شیاطین فراموش کردهاند و خیال کردهاند با تبلیغ تساهل و تسامح، غیرت نواب صفویها و فداییان از بین رفته است. غافل از اینکه آن روح الان هم در پیکر جوانان بسیجی ما وجود دارد. البته در آن زمان کسی که کتاب ورجاوند بنیاد را نازل کرد به دست فداییان اسلام به درک واصل شد و امروز جانشینان کسروی در صدد هستند دین، کتاب و پیامبر جدیدی را عرضه کنند و دارند کتابهای کسروی را تجدید چاپ میکنند. (لثارات الحسین، شماره70، ص 2)
* “آیة الله “دروغهای جالبی در مورد چمدانهای پر از دلار خارجیها برای روزنامه نگاران را به سطح جامعه کشاند ولی هرگز نتوانست حتی یک دلار از آنها را ثابت کند و مشکلی هم برای او پیش نیامد زیرا وی یکی از محکمات دین اسلام است . آیة الله محسن مجتهد شبستری میگوید: مسئله اهانت به آقای مصباح و شخص نیست. بلکه منظور اهانت به احکام اسلام است چون ایشان از محکمات اسلام دفاع میکند. (زندگی نامه آیة الله مصباح، ص 284)
*نظریه حرکت قسری و ترور:
– او واضع نظریه ” حرکت قسری ” است. در این “نظریه” او از نظریه “قهر که مامای تاریخ است ” پیروی می کند . به احتمال نزدیک به یقین ، احسان طبری از این پیرو فلسفه یونانی چیزی نیاموخت اما او از نظریه خشونت استالینی همه چیز ﺁموخت. هرچند پیرو فیلسوفان یونانی معروف به ” فیلسوفان جانبدار استبداد ” است که معتقد بودند بعلت نادانی مردم ، به هدف خوب ، با خشونت باید رسید. پس، نیازی به ﺁموزش نداشت. جز اینکه ﺁئین خشونتی که استالینیستها باب کردند ، توجیه روز پسند خشونت را در اختیار او گذاشت:
-” استاد” در حال حاضر مسئول مبارزه با کلیه نیروهای آزاد اندیش است . علاوه بر آن در حال انقلاب فرهنگی میباشد .در عین حال ، به همراه ذوالقدر و باهنر و مجتبی هاشمی و… در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی در حال برنامه ریزی سرکوب آزادی در ایران است. استاد که برای بر سر کار ﺁوردن احمدی نژاد بسیار کوشید، قصد دارد ایران را با افکار و ایده های خود به نابودی بکشاند .
– فتوی دادن نیز از کارهای اساسی “استاد “میباشد . در مورد جنایتهای سیاسی ، به اصطلاح قتلهای زنجیرهای ، تعدادی از فتواهای قتل را” استاد “صادر کرده است : در اعترافات سعید امامی در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی که بازجو از وی سؤال مینماید آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم “حفظ نظام از واجبات است” انجام میشد یا حکمهای موضوعی نیز داشت؟ جواب میدهد: فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا” و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا” صادر نمیکرد. او این احکام را از آیةالله خوشوقت (پدر یکی از عروسهای آقای خامنهای و دوست نزدیک آیة الله استاد! مصباح) – آیةالله مصباح، آیةالله خزعلی، آیةالله جنتی و گاها” نیز از حجةالاسلام محسنی اژهای دریافت میکرد و بدست ما میداد. ( این اشخاص شاخه “روحانی ” سازمان ترور را تشکیل میدهند ) ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات میرساندیم و بعد هم منتظر دستور میماندیم . مثلا” وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیةالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا” حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد …
* “استاد ” در توجیه امور مربوط به ترور و قتل و اینکه ابتدا دستور باشد و یا بعد از ترور، مفتی تایید کند ، برغم ممنوعیت ترور در اسلام ، با جعل معنی برای کلمه ( ارهاب) و با جعل تاریخ، دلیل، می تراشد و به شرح زیر ” حکم دینی ” جعل می کند :
” ابولوءلوء پیش حضرت علی می رود و میگوید که خلیفه وقت دارد به اسلام خیانت میکند و من میخواهم او را بکشم. شما به عنوان ولایت اجازه می دهید؟ حضرت علی به او نگاه میکند و میگوید : تو به وظیفه ات عمل کن. من به تو چیزی نمیگویم. ابولوءلوء خلیفه را میکشد، پیش حضرت علی برمیگردد و می گوید که من خلیفه را کشتم و حالا دنبال من هستند تا مرا بکشند. حضرت علی میگوید که تو به وظیفه ات عمل کرده ای . او را به کاشان میفرستد و همیشه هم از عطایای ولایت بهره مند بوده است. مصباح ادامه میدهد : ما در قبال سکوت مقام ولایت مسئولیم.
* نظر فرقه در مورد دکتر علی شریعتی :
محمد یزدی در جریان دکتر شریعتی دست به افشای عدهای از همرزمان خود میزند و مینویسد: ” در بین دوستان بنده آیة الله مصباح جبههگیری تندی علیه دکتر شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود . بنده به ایشان اعتراض کردم که من بر این باورم که شیوه شریعتی بسیار خطرناک است، اما لزومی نمیبینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنیم . آقای مصباح گفت قضیه حساستر از این حرفهاست که شما گمان میکنید.” ( کتاب خاطرات ﺁیت الله یزدی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 227)
و باز در این مورد مینویسد: ” در جریان شریعتی و مرحوم مطهری که در میان مردم به خصوص جوانان فرهنگ دوست، شکافی ایجاد کرده بود، جامعه مدرسین جلسات متعددی تشکیل داد و بحثهای مسبوطی مطرح کرد. آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور منزل آیة الله حسین نوری همدانی (مصباح داماد ایشان است – برادر نوری همدانی از اعضای پر و پا قرص دوره ها با سید مصطفی خمینی بود). تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. در آن جلسه آقایان: محمد محمدی گیلانی، مظاهری و سید علی اکبر موسوی یزدی هم حضور داشتند. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتگوها را ضبط میکرد که در این صورت نواری به یاد ماندنی الآن وجود داشت. بعضیها صریحاً شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند و او را مسلمان درجه یک میدانستند. بنده مامور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به نظر مشترکی برسیم. درآن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد میکردند و میگفتند: نه مگر این که این محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟. آیت الله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی (پدر زن صادق لاریجانی) هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل، دعوت به عمل آمده بود. بنده به خاطر دارم که در آن جلسه، وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم: بحث و اختلاف علمی همیشه درحوزهها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی – اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یکپارچه نظر خود را راجع به مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست. (یعنی مصلحت را در نظر گرفتند وگرنه آنها شریعتی را کافر میدانند).
بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایلی که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم: کسی که وارد گود تحقیق میشود حق دارد که راجع به مسائل نظر دهد . مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ البته باید دقیقاً بررسی شود که لغزشهای شریعتی در چه مسائل فرعی و جزئی است و هدف او از انکار بعضی مسائل یا اهانت به بعضی از علماء چیست؟ آنچه مسلم است این است که اینها به تنهایی دلیل بر کفر و زندقه نمیشود… خوشبختانه در آن جلسه موفق شدم که جرات تکفیر شریعتی را از آقایان گرفتم. سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله – چه اثباتاً یا نفیاً – موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالت نکند. … بعد از آن قرار بر سکوت نهاده شد، مطرح گردید که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد احتمالاً به فعالیتهای خود علیه شریعتی درجلسه آقای اسلامی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح به سکوت صحیح به نظر نمیرسد و ایشان تکلیف خود را بهتر میداند… وقتی موضوع به اطلاع آقای مصباح رسید ایشان گفتند من دست از برنامه هایم علیه شریعتی بر نمیدارم چون به شدت از این جهت احساس خطر میکنم… حاصل صحبتهایی که در جلسه جامعه مطرح شد از طریق آقای سید علی محقق فرزند مرحوم داماد (که خود داماد آیت الله حائری بود. که عضو بود و با شهید مطهری نسبت فامیلی داشت) به اطلاع آن شهید رسید و ایشان هم همچنان بر این عقیده خود پای فشردند که من دیگر به حسینیه ارشاد نخواهم رفت… در میان جمع ما برخی کسان همچنان بر این اعتقاد باطنی خود پای میفشردند که اظهاراتی همچون اظهارات شریعتی موجب خروج از دین است. تازه اگر هم نتوان او را کافر دانست، مسلمان دانستن او هم صحیح نیست…. در میان فضلای حوزه علمیه قم، اختلافات زیادی راجع به شریعتی وجود داشت. برخی از افراد قائل به ارتداد او بودند و حتی جواز قتل او را صادر کرده بودند.(گفته میشود مصباح یکی از این افراد بود). برخی دیگر دقیقاً بر عکس او را یک سخنران اسلامی و مفید به حال جامعه میدانستند و بر این عقیده بودند که شریعتی دست کم جوانان این مرز و بوم را از مراکز فساد و فحشا و سینماها جدا میکند و به دامن اسلامی میاندازد و این خود خدمت بزرگی است و روحانیت اگر راست میگوید دست جوانان به راه آمده توسط شریعتی را بگیرد و باقی راه را به آنها نشان دهد….مراجع تقلید در قم تا آنجا که من اطلاع دارم با شریعتی مخالف بودند به خصوص بعد از اظهارات او راجع به مرحوم مجلسی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی… بنده خود شخصاً نسبت به دکتر شریعتی بر این باور نیستم که او نعوذ بالله غیر مسلم است ولی مسلمانی است که رسوبات فکری موجود در محیط تحصیلی او در عمق اندیشهاش جا گرفته بود و رهایش نمیکرد. از سویی دوست داشت مروج دین باشد و از طرف دیگر نمیخواست از افکار شکل یافتهاش دست بردارد. او خود را مرهون اساتید غربیاش میدانست و حتی خود تصریح میکرد که من دین شناس نیستم و تنها در خصوص جامعهشناسی مهارت دارم. به نظر میرسد که او یک نگاه بیرونی به دین اسلام دارد و شناخت عمیقی نسبت به دین آنگونه که خیلیها در مورد او گمان میکنند نداشت. ” خاطرات ایت الله یزدی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی – (کتابهمان، صص 281-2-3-4-5)
برای روشنتر شدن دیدگاه برخی از این افراد (روحانیون) به نظرات برخی از آنها نظر میاندازیم: حجة الاسلام مسعودی خمینی- یکی از شاگردان مصباح یزدی و از افرادی که به فرقه مصباحیه نزدیک است – در مورد شریعتی میگوید: ” در میان کتابهای شریعتی، کتاب کویر کتاب عجیب و غریبی است و من به درستی متوجه نشدم که نویسنده در صدد بیان چه مطلبی است. نظر من این بود که دکتر شریعتی، عنصر بسیار خوبی است . بعد نظر آقای مصباح را جویا شدم. با تندی گفت: تو چرا این حرف را میزنی و با این فرد موافقت میکنی؟ گفتم چرا؟ گفت مگر تو نمیدانی او کیست؟ گفتم نه. گفت با مطالعه کتابهایش معلوم میشود. گفتم کتابهایش را خواندهام و موارد محدودی هم اشکال پیدا کردم حالا نظر شما چیست؟ گفت به نظر من شریعتی یک انسان منحرف و بسیار مضر برای اسلام و انقلاب است تو روی چه حسابی او را خوب میدانی؟ بعد آقای مصباح، اشکالاتی را که من به کتاب اسلامشناسی وارد کرده بودم مطالعه و تایید کرد و گفت اشکالات خوبی گرفتهای من هم نظرم همین موارد است به اضافه مواردی دیگر. ” او می نویسد: ” به نظرم رسید که امام طی مرقومهای برای آقای مطهری ابراز کردند که شریعتی را تعدیل یا اخراج کنید البته یقین نداشتم که امام چنین جملهای را فرموده باشند. حتی بعد از اینکه امام به قم آمدند در صدد بودم که از خود ایشان سئوال کنم ولی موقعیت فراهم نشد. ” ( خاطرات مسعودی خمینی، جواد امامی، 1381، مرکز استاد انقلاب اسلامی، ص 347-8). )
مسعودی خمینی مینویسد: ” بعد از اینکه هویت شریعتی و انحرافات او اندکی خودش را نشان داد، در اولین فرصت که به سیرجان برگشتم علم مخالفت را با او برافراشتم و در جلسات دوشنبه که با جوانان شهر داشتیم هر بار بخشی از نقدهایی که بر کتابهای شریعتی نوشته بودم برای حضار میخواندم و علنا ابراز میکردم. وی ادامه میدهد: یکی از خصوصیات دکتر شریعتی که واقعاً برای اسلام و انقلاب مضر بود مخالفت او با روحانیت بود اگر در کتابهای ایشان دقت کنید این معنا را به وضوح مییابید. ایشان عمیقاً به اسلام منهای روحانیت میاندیشید.” (همان، ص 350)
از افراد دیگری که خود مظهر جهالت است، حجة الاسلام دعاگو سخنگوی ستاد ائمه نماز جمعه تهران است. او می نویسد : ” از اشکالات شریعتی نداشتن تعهد شایسته مانند یک انقلابی مسلمان نسبت به مسائل شرعی بود، به گونهای که افراد مختلف نقل میکردند مرحوم دکتر شریعتی پایبندی عملی شایسته و در شان انقلابی نسبت به بعضی از وظایف عبادی نداشت و مثل افراد سهل انگار عمل میکرد به عبارت دیگر آن تعبدی که یک مسلمان به معنی واقعی نسبت به تکالیف شرعی دارد مرحوم شریعتی نداشت . به همین دلیل ایشان از لحاظ معنوی و عرفانی نمیتوانست الگویی برای نسل جوان ما باشد . ” ( خاطرات حجة الاسلام دعاگو، ص 206) البته اگر دکتر شهید نمی شد مسلما بعد از انقلاب توسط همین افراد اعدام میشد.
“آیة الله”خزعلی مانند دیگر دوستانش در مورد دکترشریعتی میگوید: به همین علت اجانب برای ما حسینیه ارشاد ساختند. یادم میآید مؤمنین آن جا را یزیدیه اضلال میخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیه ارشاد حمله میشد . اما این برای اغفال مردم بود. با شروع کار حسینیه کمکم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد میخواستند در بین مردم چنین چیزی را جا بیندازند که روشنفکر جایش در حسینیه ارشاد و واپس گرا جایش در مساجد است. در حسینیه ارشاد، دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع میشدند که البته خود یک خطر بود. مرحوم مطهری و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود این توطئه را خنثی کردند. حسینیه ارشاد در حال ضربه زدن به وحدت بین دانشجو و روحانی و دیگر گروهها و دستههای مردم بود. مرحوم مطهری نخستین کسی بود که پی برد حسینیه ارشاد خلاف ارشاد مردم حرکت میکند . یک روز ایشان به من و مرحوم هاشمی نژاد گفت: من نسبت به آینده اسلام احساس خطر میکنم چون این شریعتی و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمیفهمند. مرحوم مطهری مستقیم و غیر مستقیم خطر مذکور را در مجامع و مجالس بازگو کرد و حتی این مسئله تا حدودی منجر به انزوای ایشان گردید. ( همان اثر، ص135). وی ادامه میدهد: البته اکنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دکتر شریعتی روشن شده است. افراد انقلابی ما گاهی او را در ردیف مطهری و بهشتی قرار میدادند که البته برای من تأثر آوربود. وی ادامه میدهد: آن زمان اگر حرفی میزدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب میبینیم این نظر را درباره او دادیم . ولی اکنون وضعیت تغییر پیدا کرده است میتوانیم واقعیتها را به مردم بگوییم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص137) .
وی خاطرهای دارد از دکتر شریعتی که جالب است. میگوید: دریک جلسهای که اینجانب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند (در منزلی نزدیک سید خندان در خانه فردی به نام صادق پیراهن دوز) ما تعرضاتی به شریعتی – که در آن جلسه نیز حضور داشت – کردیم. البته مرحوم بهشتی تعرضاتش غیر صریح بود . ولی من و شهید مطهری صریح و روشن علیه شریعتی موضعگیری کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیت هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت: شما ادعا میکنید که وحدت حوزه و دانشگاه را شما بنا نهادهاید. ولی واقعیت این است که آقای طالقانی این کار را بیست و چند سال قبل انجام داد. شما به اندازه یک خربوزه فروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفتهاید روحانیون اگر صدای خوبی داشته باشند روضه خوان میشوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصری داشته باشند مسئله گو میشوند و اگر این دو را نداشته باشند امام جماعت میشوند.(خاطرات حجت الاسلام و المسلمین خزعلی، ص136.
*******************************************************
مصباح یزدی؛ نظریه پرداز مکتب دروغ:
پنج سالی می شود که در سرزمین من درهای حکومت همه بر پاشنه دروغ می چرخد. نمونه آخرش دروغهایی است که مصباح یزدی درباره اسلام و حکومت اسلامی ساخته است. این به ظاهر فقیه عالم که » مقام عظمای ولایت » با مطهری دوم خواندنش او را در جایگاه تئوریسین نظامی نشانده که رهبری اش با اوست، چهارشنبه شب گذشته در ادامه سلسله نشستهای شرح خطبه فدکیه در دفتر رهبر در قم، گفته است: » اگر حاکم اسلامی ياور داشت ، بايد کمر را محکم ببندد، و احکام اسلامی را دقيقا اجرا کند و در اين جا ديگر بحث دموکراسی ، آزادی و حقوق بشر جايی ندارد.» تئوری پرداز » مکتب دروغ » در ادامه کشتن مخالفان حکومت اسلامی را جایز شمرده و تلویحاً هر کسی را که مخالف حکومت فعلی است مستحق مجازات اسلامی دانسته گفته است: » بعد از آن که جامعه اسلامی تشکیل شد، اگر کسی مخالفت کرد، باید او را سرجایش نشاند. «
نافقیهی که دروغ می بافد
دروغ ، دروغ، دروغ و باز هم دروغ. از در و دیوار سرزمین من این روزها دروغ می بارد. حاکمان دروغگو. دولتمردان دروغگو. واعظان دروغگو. قاضیان دروغگو. شاعران دروغگو. و البته فقیه نمایانی که نان شبشان دروغ گفتن است و تزویر کردن وریا بافتن. نافقیهانی که عِرض خود می برند و زحمت دین می دارند. فقیه نمایانی که معتقدند: » بر اساس اسلام، در مواقع ضروری و استثنایی، دروغ گفتن واجب است… » و از آنجا که دروغگو همیشه کم حافظه است، یادشان می رود که پیامبر همین اسلام گفته است: » از دروغگويي بپرهيزيد، در موردي كه گمان ميكنيد نجات شما در دروغ گفتن است، بدانيد كه اشتباه كردهايد و هلاك شما در دروغ است. » همان پیامبری که درباره دروغ گفته است: » دروغگو، دروغ نميگويد مگر به سبب حقارتي كه در نفس خود دارد. » با این همه در سرزمین من حالا کسانی » تئوری پرداز » » ولی امر مسلمین » شده اند که دروغ در تار و پود » نظریات » شان نسبت به امر » ولایت » تنیده شده است.
پدیده ای به نام مصباح یزدی
در سرزمین من تا صحبت از حاکمان دروغگو می شود همه یاد احمدی نژاد و پشتیبانانش می افتند و تا صحبت از فقیه نمایان دروغگو می شود نام محمد تقی مصباح یزدی در اذهان خودنمایی می کند. روحانی فرصت طلبی که قدرتش در رنگ عوض کردن و تغییر موضع دادن شهره است. چنانکه درباره اش وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در وبلاگش می نویسد: » حضرت آیة الله مصباح خود از مصادیق درجه اول و بی همانند فتنه اند… » عطاالله مهاجرانی ادامه می دهد: » در روزی که از رادیو اعلام شد، آیه الله خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است، در همانروز جلسه ای در محضر آیة الله مصباح در دفتر ایشان در پژوهشگاه در قم برگزار شده بود. یکی از شاگردان ایشان، آقای نواب از آقای مصباح می خواهند که در باره ی رهبری آیة الله خامنه ای سخنی بگویند. ایشان سکوت می کنند. آقای نواب درخواستشان را تکرار می کنند. آقای مصباح می فرمایند: من چه بگویم در باره ی کسی که نمی تواند یک صفحه ی رسایل بدون اعراب را از رو بخواند…» او در ادامه با اشاره به تغییر موضع مصباح یزدی می نویسد: » مدتی بعد…آیة الله خامنه ای به قم می روند. فیلمی که از سوی دفتر آیة الله مصباح تهیه شده است. مقدمات نزول اجلال مقام رهبری را نشان می دهد. دورتادور فرزندان و نوادگان و عروس های آقای مصباح نشسته اند و برخی شاگردان مقرب ایشان. رهبری می رسند. آقای مصباح به سمت در می روند و خم می شوند و بر پای رهبری می افتند تا بر پای ایشان بوسه بزنند. » مهاجرانی سپس می نویسد: » البته جایزه شان هم این بود که رهبری فرمودند: آیة الله مصباح جای خالی علامه طباطبایی و شهید مطهری را پر کرده اند… «
تئوریسین مکتب دروغ
تئوریسن بزرگ » مقام عظمای ولایت » که این روزها از سوی هوادارنش لقب » امام » را هم گرفته از طنز روزگار مديرموسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني است. همان کسی که در ایام مبارزات انقلاب 57 گفته بود : » آقا روح الله آخرتش را به انقلابش فروخته » ( نقل به مضمون ) حالا مدیر موسسه ای با عنوان » خمینی » شده است و به همین هم قناعت نمی کند و درباره امام و اهداف و اغراضش » مهملات » ی می بافد که بیا و ببین! مثلاً جایی می گوید: » حرف های آقای خمینی در پاریس درباره دموکراسی به آن دلیل بود که مردم از فردای انقلاب وحشت نکنند… » ( نقل به مضمون ) یا در جای دیگری می گوید: » تاکید اقای خمینی بر «جمهوری اسلامی» به آن دلیل بود که موقعیت برای اعلام حکومت اسلامی مناسب نبود… » یعنی رسما دروغ را ترویج میکند و آن را به رهبر کبیر انقلاب هم نسبت می دهد که به دروغ از جمهوری حرف زده و حالا که قدرت دست ماست باید انتخابات را تعطیل کنیم!
جالب است که این حرفها را کسی می زند که اساساً نه امام خمینی و نه حتی انقلابیون دیگری نظیر مطهری یا شریعتی را اصلاً قبول نداشت و نه تنها هیچ حرکت و اقدام عملی در جریان مبارزات و به نفع انقلاب کرده بود، بلکه با آن هم مخالفت می کرد. به عنوان نمونه در مورد مخالفتهای مصباح یزدی با دکتر علی شریعتی از اصلی ترین تئوریسنهای انقلاب 1357، مصطفی تاج زاده از مطرح ترین معترضان به نتایج انتخاباتی کودتای سال گذشته می گوید: » آقای مصباح … در همان ایام انقلاب، همّ و غمش این بود که چگونه دکتر شریعتی را بکوبد و به این ترتیب اندکی از زحمت ساواک بکاهد . » یا دکتر سروش بعد از مرگ دکتر شریعتی در مصاحبه ای می گوید :» آقای مصباح نسبت به شریعتی بسیار بدبین و بدگمان بود و با تندخویی، نسبتهای ناروایی به شریعتی میزد و سخنان او را در حد و حدود کفر میدانست. «
زمانی برای مستی دشمنان خمینی
بسیاری از چهره های انقلابی نزدیک به رهبر پیشین انقلاب معتقدند » دروغ «ها و » مهملات «ی که مصباح یزدی و پیروانش به امام خمینی نسبت می دهند، انتقامی است که آنها برای خاموش کردن آتش شعله های نفرتشان از خمینی و یاران و اصحاب و انصارش تدارک دیده اند و در نهایت قصدی جز فروپاشی انقلاب از طریق تحریف و از کار انداختن کارکردهای ملی و دینی امام و خانواده اش که می تواند موجب حفظ و عبور آن از گردنه های سخت بشود، ندارند.
در این باره علی اکبر محتشمی پور از نزدیکان و یاران خمینی می گوید: » پروژه تبلیغ علیه جریان علاقمند به امام و مجمع روحانیون مبارز و گروههایی که در خط امام بودند سالهاست که کلید خورده و لذا ناامیدی و خالی کردن عرصه مفهومی ندارد.جریانی در مملکت پشت پرده است که به دنبال انتقام جویی از امام و انقلاب است. «
نماینده سابق مردم ادامه می دهد: » بنیاد الغدیر با آن اسم زیبا برای ضربه زدن به اندیشهها و افکار امام فعالیت میکند و انجمن حجتیه در آنجا لانه کرده است و بسیاری از نقشهها علیه اندیشههای امام، بیت امام و دفتر نشر آثار امام از آنجا طراحی میشود. » او با اشاره مستقیم به نفرت مصباح و اصحاب و اعیانش می گوید: » فکر میکنم فرقه مصباحیه که من چند سال است روی آن تاکید میکنیم، بیکار ننشسته است اینها جریانی بسیار خطرناک و خشن هستند که به هیچ کس رحم نمیکنند و نه امام را قبول داشته و دارند نه حتی آیت الله خامنهای را و از ایشان پلی ساختهاند برای رسیدن به اهدافشان و وقتی اهدافشان رسیدند ریشه رهبری را هم میزنند. » محتشمی پور در ادامه می افزاید: » این جریانات [ مصباح و یارانش ] برای ضربه زدن و نابود کردن اندیشه و تفکر امام و همه کسانی که با اعتقاد برای اجرای اندیشههای امام کار کردهاند تلاش میکند. این جریان برای ریشه کن کردن طرفداران واقعی امام و انقلاب گرفته و وقتی ریشه اینها را زدند به سراغ خود خامنهای میروند. «
یکی دیگر از روایتهای مربوط به مصباح یزدی و مخالفتش با خمینی ماجرای تحریم جشن نیمه ی شعبان است آیت الله » موسوی تبریزی » در این رابطه در 25 مرداد 1378 به خبرنگار روزنامه توقیف شده آریا چنین می گوید: » در سال 57، امام نزدیکی های نیمه شعبان اعلام کرد که به خاطر شهدای زیادی که انقلاب داده است و به خاطر مبارزه با رژیم شاه، امسال نیمه شعبان را جشن نمی گیریم… در قم، موسسه در راه حق که آقای مصباح یکی از گردانندگان آن جا بود، مراسم جشن گرفتند! » در این باره آیت الله عبایی خراسانی نیز چنین می گوید: » نکته ای که درباره موسسه در راه حق هست، بعضی مواضع این موسسه در برابر مواضع امام است. مثلا موردی که در جشن نیمه شعبان روی داد. با این که ما نسبت به امام زمان (علیه السلام) بایستی همیشه به یاد ایشان باشیم و انقلاب را به سمت مورد نظر ایشان هدایت کنیم، ولی در یک زمان، امام مصلحت نمی دیدند که جشن نیمه شعبان برگزار شود. شاید به این دلیل که ما عزادار بودیم و قوانین اسلام و قرآن هتک شده بود. در این جا حتی امام به دوستان سفارش کردند و پیام فرستادند که در جشن نیمه شعبان کاری که خوشحالی را نشان دهد، انجام ندهید. » او سپس می افزاید: » چون ما خوشحال نیستیم و خود امام زمان (علیه السلام) هم به خاطر کارهای طاغوت نسبت به اسلام و انقلاب و نسبت به حمایت از اسراییل و دشمنان اسلام ناراحت است و بنابراین، خیلی شادی نکنید. متاسفانه ما می بینیم موسسه در راه حق، در این مورد به نحو دیگری عمل می کنند و جشن گرفتند. از همین جشن معلوم شد که عده ای از اینها مواضعشان موضع امام نبود و عملا روش انجمن حجتیه را ابراز کردند و من کاملا حال و هوای آن سال را یادم هست. در آن زمان، انجمن حجتیه و موسسه در راه حق از مواضع امام حمایت نکردند، بلکه نظریات دیگری بر خلاف نظر امام دادند و عمل کردند. «
( ماهنامه گزارش، اسفند 1380 و فروردین 1381، شماره 132و 133 ، صفحات 51 و 52 )
*************************************************************************
ماجرای مصباح یزدی و کاریکاتور نیک آهنگ کوثر درباره او:
سه هفته پیش از انتخابات مجلس ششم، در بهمن ۱۳۷۸، کاریکاتوری موسوم به «استاد تمساح» که طرفداران مصباح یزدی بهخاطر شباهت کلمهٔ «مصباح» با «تمساح»، آن را اهانت به او دانستند، توسط نیک آهنگ کوثر در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار به چاپ رسید که در همين زمان گروهي از افراد وابسته به موسسه آيتالله مصباح يزدي، در مسجد اعظم قم دست به تحصن زدند. آنان که خود را جمعي از طلاب و فضلاي قم مي ناميدند، از چهاردهم بهمن ماه تا شامگاه شانزدهم بهمن به تحصن خود ادامه دادند. گفته مي شد نهايتاً اين تحصن با نقل پيام شفاهي رهبر ايران توسط آيت الله مشکيني، پايان مييابد. معترضين روز پنجشنبه ابتدا در مسجد فيضيه تجمع کرده و در يک راهپيمايي تا مسجد اعظم، تحصن خود را آغاز کردند. آنان طي بيانيهاي تاکيد داشتند که: «تحصن ما آرام و بدون تشنج است و در صورت دستور مقام معظم رهبري و يا مراجع عظام، تحصن را لغو خواهيم کرد». متحصنين داراي کارت مخصوص و سازماندهي منظم، ستاد اطلاع رساني، واحد تبليغات و تدارکات بوده و امکانات لازم براي اقامت آنان در مسجد از قبل مهيا شده بود. متحصنين همچنين خواستار عزل و محاکمه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي بودند که بعد از دستگیری نیکآهنگ کوثر، با پیام سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، این تحصن پایان یافت.
(استاد تمساح,کارتونی از نیک آهنگ کوثر)
(مصباح یزدی به دلیل روحیه خشن و جنایتکارش به نمساح یزدی مشهور است)
*********************************************************
مصباح یزدی تنها آخوندی بود که بر خلاف نظر آیت الله خمینی در نیمه شعبان سال 42 مساجد را چراغانی کرد.
محفل قدرت در ایران:
این روزها همه جا صحبت از کودتا در ایران است. بعضی ها از کودتای سپاه میگویند و بعضی ها هم از کوتای رهبری یا شخص مجبتی خامنه ای یا مصباح یزدی. تحلیل ها درباره این اتفاق کمی پراکنده است و من می خواهم با تحلیل قسمتهای مختلف این جریان کمی ماجرا را بازتر بکنم.
مصباح یزدی شخصیت شناخته شده ای در ایران است که نقش اصلی او در این ماجرا برای بیشتر مردم پوشیده باقی مانده است. او از قبل از انقلاب یکی از روحانیون مشهوری بود که با جنبشی که به رهبری خمینی شروع شده بود مخالف بود. یکی از جنبه های نمادین این مخالفت را می توان در نیمه شعبانی دید که به علت کشتار مردم ، خمینی پیام داده بود که ما امسال جشن نمی گیریم و اعلام عزای عمومی کرده بود. تنها روحانی ای که با این حکم مخالفت کرد و حسنیه خود را چراغانی کرد و جشن گرفت مصباح بود. مخالفت او با خمینی به خاطر اختلاف عقاید آن ها درباره حکومت اسلامی بود. او بر خلاف خمینی به جمهوری اعتقادی نداشت و به دنبال یک حکومت مطلقه اسلامی بود.
برای همین هم طبیعی بود که بعد از انقلاب او و اطرافیانش جایی در نظام نداشتند. مصباح البته بعد از انقلاب هم ساکت نبود و شکل تقریباً علنی مخالفت های خودش را (مثلا درباره جنگ ایران و عراق) ابراز می کرد. البته او به این مخالفت کردن اکتفا نکرد و با ریختن طرحی سعی در به دست آوردن قدرت داشت و از همان سالهای ابتدایی دهه شصت کار خود را شروع کرد .
مصباح یزدی محفلی را به وجود آورد و سعی در گسترش آن داشت . شیوه کار او در ابتدا به این شکل بود که به گروه ها و جریان های مذهبی تندرو که با نظام ایران مخالفت هایی داشتند نزدیک می شد و آنها را جذب محفل خودش می کرد. از این گروه ها می توان به انجمن حجتیه و شاخه شهرستان های حزب جمهوری اسلامی اشاره کرد.
زمانی که بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود و میرحسین موسوی قائم مقام او، بادامچیان رئیس بخش شهرستان های حزب بود که بارها به علت تندروی ها مورد شماتت بهشتی قرار گرفته بود و برای همین هم قدرت چندانی در حزب نداشت. بعد از شهادت بهشتی خامنه ای دبیرکل حزب شد و به بخش شهرستان ها قدرت زیادی داد که همین امر هم باعث شد خمینی دستور تعطیلی حزب را صادر کند.
بعد از آن هم خامنه ای به نوعی مجبور به انتخاب موسوی به عنوان نخست وزیر شد و جریان افراطی خانه نشین شد. این جا بود که مصباح به این جریان نزدیک شد و توانست محفل خودش را گسترش بدهد. این محفل با شناخت دقیق حفره های موجود در نظام ایران سعی می کرد به داخل آن نفوذ کند. تا وقتی که خمینی زنده بود آنها خیلی موفقیت کسب نکردند. خمینی دستور داده بود که روزنامه آنها (رسالت) در جبهه ها پخش نشود و بارها با جملاتی تحقیرآمیز به آنها توپیده بود . ( مثلا یک بار خطاب به موسوی گفت که مخالفان شما توانایی اداره کردن یک نانوایی را هم ندارند)
اما بعد از مرگ خمینی اوضاع شکل دیگری گرفت. با رهبر شدن خامنه ای محفل مصباح قدرت بیشتری گرفت. محفل البته در این سالها بیکار ننشسته بود. دانشگاه تهران قبل از انقلاب قراردادی با دانشگاه مک گیل کانادا داشت که طبق آن هر سال چندین دانشجو به آنجا می فرستاد. بعد از انقلاب و بسته شدن دانشگاهها این قرارداد داشت لغو می شد که موسسه مصباح یزدی با دادن پول قرارداد، آن را برای خودش برداشت. از آن موقع تا کنون این موسسه هر سال تعداد زیادی دانشجو در علوم انسانی ( جامعه شناسی ، فلسفه، علوم سیاسی، اقتصاد و… ) به دانشگاه مک گیل می فرستد که همه آنها بعد از گرفتن دکترا در کشور مشغول کار می شوند.
از سال 68 به بعد این محفل با سرعت بیشتری سعی در گرفتن قسمت های مختلف حکومت کرد . آنها با تحلیل دقیقی که از ساختار حکومت ایران داشتند پله پله طرح های خودشان را عملی کردند. مثلاً توانست پس از پاکسازی های مختلفی که در سپاه انجام شد آنجا را مال خود کنند. همچنین با نفوذ در وزارت اطلاعات و صداوسیما قدرت بیشتری پیدا کردند. محفل در این سالها با سرعت خیلی بیشتری نسبت به گذشته قسمتهای مهمی از قدرت را در اختیار گرفت. یکی از شاه مهره های آنها در این میان مجبتی خامنه ای پسر دوم رهبر است. او با نفوذی که در بیت پدرش دارد کمک زیادی به پیشبرد اهداف محفل داشت.
سوالی که پیش می آید این است که احمدی نژاد و گروهش (مشائی، کردان، هاشمی ثمره، علی آبادی، محصولی و… ) این وسط چه کاره اند. گفتم که سیاست محفل بر این است که گروه های مختلف تندرو را پیدا می کند و آنها را در خود جذب می کند. احمدی نژاد و گروهش هم در سالهای دهه 70 به قدرت محدودی رسیده بودند که به وسیله هاشمی ثمره جذب این محفل شدند. بعد از این بود که توانستند با سرعت زیادی وارد قدرت بشوند. احمدی نژاد شهردار شد و همه تیمش را با خودش به شهرداری آورد و بعد از آن هم با کمک مجبتی خامنه ای که بسیج و سپاه را در اختیار داشت توانستند در انتخابات ریاست جمهوری 84 به قدرت برسند.
از اینجا به بعد ماجرا شتاب بیشتری به خودش گرفت. چرا که محفل به اندازه کافی قدرتمند شده بود. آنها توانستند صداوسیما را به دست بیاورند (ضرغامی سپاهی است) و با داشتن مجلس (دختر حداد عادل همسر مجبتی خامنه ای است) و سپاه و قوه قضاییه (شاهرودی در کارهای مهم این قوه هیچ کاره است و مرتضوی است که عضو محفل است و الان همه کاره این قوه است) کل قدرت کشور را در دست بگیرند. در دولت احمدی نژاد همه پروژه های عمرانی بدون مناقصه به سپاه واگذار شد (بنا بر تصویب مجلس هفتم به ریاست حدادعادل) و بعد از این بود که سپاه توانست به عنوان بال نظامی-اقتصادی محفل قدرت مالی کلانی کسب کند. اکنون بیشتر فرماندهان سپاه صاحب شرکتهای به ظاهر خصوصی بزرگی هستند که به لطف قیمت نجومی نفت این چند سال و پروژه های بدون مناقصه به سود کلانی رسیده اند. وقتی محفل به تمام قدرت و همچنین سلاح و پول دست پیدا کرد به راحتی توانست همه پروژه هایی که سی سال برایشان برنامه ریخته بود عملی کند.
گروه های خارج از این محفل ولی داخل نظام ( کسانی مثل قالیباف و لاریجانی و رضایی) گاهی سعی می کنند وارد قدرت بشوند که اکثراً با دخالت بیت رهبری ناکام می مانند. وظیفه عمده هماهنگی اجزای مختلف محفل (دولت، سپاه، صداوسیما، قوه قضائیه، کمیته امداد و… ) و نیز کنترل ناآرامی های اخیر به عهده مجبتی خامنه ای است. محفل به شدت روی تمام نواحی قدرتش کنترل می کند و هیچ عزل و نصبی ( حتی در پست های مدیرکلی و پایینتر) بدون اجازه از بالا انجام نمی گیرد. علاوه بر این اگر قسمتی از قدرت محفل دچار تهدید بشود باقی اجزا به شدت به آن کمک می کنند. محفل با داشتن صداوسیما و مداحان و بسیج و کمیته امداد و بهزیستی سعی در همراه کردن طبقه های مذهبی و فرودست جامعه دارد و سعی می کند با همراه کردن آنها پشتوانه مردمی لازم را حفظ کند.
اما شکافی که در این میان پدید آمده است حضور هاشمی رفسنجانی و مراجعی مثل جوادی آملی و موسوی اردبیلی و صانعی است که با پیوستن به اصلاح طلبان ایران ( موسوی و خاتمی و کروبی و …) گروه قدرتمندی را در مقابل محفل تشکیل داده اند. این گروه سعی دارند با همراه کردن افراد با نفوذی مثل قالیباف و لاریجانی و از دست ندادن پشتوانه مردمی که در انتخابات امسال به دست آورده اند قدرت را از محفل پس بگیرند. البته محفل نیز متوجه خطر شده است و سعی می کند بتواند این افراد را به سمت خود جذب کند.
*************************************************************
از انقلاب به بعد، شکنجه گری چگونه آغاز و گسترش یافت؟
مصباح یزدی گفته است: «اگر تحقق اهداف اسلامی بجز از راه خشونت امکان پذیر نباشد این کار ضروری است.»(صبح امروز، 17/3/78)
● با پیروزی انقلاب و شروع دستیگری ها، شکنجه ها نیز در کار آمدند: دو ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که به شورای انقلاب گزارش شد در زندان قصر، زندانیان را شکنجه می کنند. گروههائی که مشغول باز سازی استبداد بودند، می باید بساط دادگاه های انقلاب را پهن می کردند و این دادگاه ها شکنجه را روش اعتراف گیری می کردند. دادگاه های انقلاب کار خود را با شکنجه برخی از سران رژیم پهلوی آغاز کردند. مخالفت با شکنجه ها و محاکمات برق آسا و اعدام ها از سوی بنی صدر و بازرگان و طالقانی و… آغاز شد. شورای انقلاب ناگزیر هیأتی مرکب از طالقانی و مهندس سحابی و بنی صدر مأمور تحقیق کرد. این هیأت به زندان رفتند. بازجویان که تحت سرپرستی محمدی گیلانی بودند، شکنجه ها و انواع آنها را باز گفتند. بنی صدر، گریان، خطاب به بازجویان گفت: چگونه به خود روا دیدید که از انسانی که بودید، شکنجه گر بسازید و دولتی را که قرار است دولت عدل بگردد، دولت شکنجه گر بگردانید؟!
شورای انقلاب آئین نامه ای را تصویب و دادگاه های انقلاب را ملزم به رعایت آن کرد. بنا بر این آئین نامه، شکنجه ممنوع می شد و محاکمه ها می باید با حضور وکیل مدافع و به ترتیبی تشکیل می شدند که متهمان از تمام امکانات برای دفاع از خود برخوردار شوند. اما شکنجه گران به کار خود ادامه دادند. بعد از شکنجه و اعدام مأموران و مقامات رژیم پهلوی، نوبت به دستگیری و شکنجه و اعدام کسانی رسید که در انقلاب شرکت کرده بودند. پس از آنها، نوبت به خودی ها رسید.
● با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری، او به برچیدن بساط دادگاه انقلاب و دیگر «نهادهای انقلاب» همت گمارد. در دومین سال روز انقلاب، در میدان آزادی، از وجود 6 نوع زندن و رواج شکنجه در این زندانها سخن گفت. او می گفت: مگر قانون اساسی شکنجه را ممنوع نکرده است پس چرا در این زندانها، وحشیانه ترین شکنجه ها بکار می روند؟ ولی گوش حامیان خمینی و به خصوص مسئولان زندانها و دادستانی ها که عموما از افراد هیات موتلفه اسلامی – حزب جمهوری اسلامی – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت مبارز بودند، به این حرفها بدهکار نبود. در مقام توجیه، شکنجه را تعزیر نام نهادند !
اما چون رئیس جمهوری به وجود 6 نوع زندان و رواج شکنجه در این زندانها اعتراض کرده و مدارک را هم به عفو بین المللی داده بود، خمینی هیأتی را معین کرد تا در باره «شایعه شکنجه» رسیدگی کنند. شکنجه شده ها نزد این هیأت شکنجه ها را که دیده بودند، شرح دادند. عکسهای شکنجه شده و دیگر مدارک به این هیأت داده شد. بشارتی که عضو این هیأت بود، نزد رئیس جمهوری رفت. در باره این دیدار و قول بشارتی به بنی صدر، بنی صدر گفته است: «یك عضو همين هيأت رسيدگى به «شايعه وجود شكنجه»، آقاى بشارتى به من گفت: شكنجهها رواجى دارند كه مپرس. آنچه به شما گزارش كردهاند، در مقايسه با آنچه هست، مشت در برابر خروار است. گفتم پس گزارش كنيد بلكه پيش از آنكه دير شود، بتوان آن را ريشه كن كرد. اما او گفت: نمىتوانم. ما مأموريم بگوئيم شکنجه وجود ندارد .» ( کتاب ایستاده بر آرمان .)
بنی صدر دست نکشید. این شد که دستیاران خمینی، به توجیه جنایتی پرداختند که شکنجه بود:
– حجتالاسلام ریشهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح میکند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است.» (مصاحبه با رادیو و تلویزیون، کتاب غائله 14 اسفند59، ص332 )
– لاجوردی: «تعزیر می کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است.» ( عبور از بحران، ص 440 )
-آیتالله محمدی گیلانی: «محارب بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدیدترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند.» (کیهان، 28 شهریور 60 )
– آیتالله قدوسی: «در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد، اما مجازاتهای شرعی اسلامی اعمال میگردند.» (مصاحبه مورخه 23 بهمن 59 )
– آیتالله موسوی تبریزی دادستان انقلاب در زمان خمینی و اصلاح طلب امروزی: « یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را باید زخمیتر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم.»
در سالهای اول انقلاب که خمینی برای حفظ حاکمیت استبدادی خود دستور دستگیری و شکنجه و اعدام مبارزان را صادر می کرد و در یک سخنرانی از این که در همان روز اول، همه را از میان برنداشته است، ابراز ندامت کرد، هادی خامنه ای با بردن انواع شلاق ها نزد او وسیله تعزیر را مشخص نمود.
این شد که تعزیر که به قول محمدی گیلانی «باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند»، در رژیم ولایت فقیه، بکار وادار کردن دستگیر شدگان به اعتراف رفت.
در دوران خمینی، وسایل شکنجه عبارت بودند از شلاق و مشت و لگد و آویزان کردن و سوزاندن و ناخن کشیدن و تجاوز کردن به دختران ودویدن بر روی شکم زنان آبستن و آب دهان انداختن به صورت زندانیان و اعدام مصنوعی کردن زندانیان و بی خوابی دادن به زندانی و عقرب انداختن به سلول زندانی (با سودابه سدیفی این روش را هم بکار برده بودند) و … خمینی هم کاملا از وجود این شکنجه ها آگاه بود. .
● در دوران خامنه ای که از اختیارات «ولی فقیه مطلقه» برخوردار شد، بر اساس «فتوای» خود و مفتیان نزدیک او وسایل و ابزار شکنجه تغییر کردند. علاوه بر استفاده از وسایل ذکر شده در بالا برای وادار کردن متهم به اعتراف از وسایل دیگری مانند باتوم بر سر شکستن و برق زدن به بدن زندانی و ضربه زدن به آلت تناسلی زندانیان با باتوم برقی و بیدار نگاه داشتن در ساعت های متوالی و استفاده از شیشه نوشابه و تخم مرغ و استفاده از داروهای روانگردان و…. و روش جدیدی که این روزها از سوی ولی فقیه مطلقه و حامیان وی به اجرا در امده اند که بسا در سالهای سیاه استبداد پهلوی ها بکار نرفته بودند. تجاوز به مردان است و تجاوز وحشیانه به دختران بس به رواج هستند.
صحنه های ضرب و جرح بیرحمانه جوانان این مرز و بوم در دو ماه گذشته که فیلم ان از سوی کانالهای تلویزیونی خارج از کشور به نمایش در امده است نشان می دهد که حیواناتی در لباس انسان آنچنان بر مردم هجوم می آوردند که انسان را از انسان بودن خود بیزار می کنند.
به هر حال کوششهای پی گیر بنی صدر در سالهای ابتدای انقلاب در مخالفت با شکنجه سبب افشای شکنجه در زندانها شد. او حدود 400 تصویر از شکنجه شده ها در زندانهای ایران را به سازمان های مدافع حقوق انسان داد و به آنها گفت: به استناد این مدارک بگویید در زندانها شکنجه وجود دارد شاید یک مبارزه بین المللی سبب برچیده شدن بساط شکنجه بگردد.
● در سالهای بعد از کودتا شکنجه وسعت بیشتری یافت. این بار، صدای منتظری به اعتراض بلند شد. او در نامه ای به خمینی به وجود شکنجه در زندانهای ایران آنهم به صورت وحشیانه و حتی تجاوز به دختران بیگناه اعتراض کرد.
توجیه شرعی سرکوب جوانان، قتل آنها در زیر شکنجه، تجاوز به دختران و پسران توسط بازجویان و اعدام جوانان همه اعمالی است که مفتیان در خدمت ولایت فقیه، در جملاتی که در زیر میایند به آن تصریح کرده اند :
– جنتی: «ولی فقيه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختيار دارد. همان اختياری که پيغمبر اکرم (ص) داشت. فقيه اين مقام و ولايت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» ( سمينار ولايت فقيه در ساری، راديو تهران، اخبار ساعت 20 روز 29 ارديبهشت 1361 )
بنابر قول جنتی – ازبزرگان کودتای سالهای 60 و 88 – مال و جان و ناموس مردم در اختیار ولی فقیه است. پس اگر او مصلحت بداند به منظور حفظ نظام، می تواند جان افرادی را با شکنجه بستاند.
– خمینی برای حفظ نظام استبدادی که بر کشور حاکم کرده بود از خدا و پیامبر و قران مایه گذاشت تا بتواند بر مردم به زور حکومت کند. او می گفت: «قيام كردن بر خلاف حكومت اسلامى، جزايش جزای بزرگی است قيام بر ضد حكومت اسلامی در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصی است، همان بود كه معاويه قيام می كرد، حضرت امير قتلش را واجب میدانست»( سخنرانی مورخه 29/7/58، صحيفه نور، جلد 10، صفحه 15) . قول خمینی البته بکار توجیه قتل مخالفان استبداد فقیه می آید.
– خمینی: «آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود.» ( صحیفه نور،ج14،ص376 )
– مصباح یزدی: «عناصر مزدور شیطانی را شناسایی کنید. هرجا آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولیفقیه ساز شده آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه اش را رفع کنید، اگر از روی غرض ورزی است، او را خفه کنید.» ( سخنرانی آیتالله مصباح یزدی در جمع بسيجيان شهرستان قروه، 7مرداد1381 )
حکم مصباح یزدی که این روزها جولان می دهد همانا خفه کردن همه کسانی است که با ولایت فقیه مخالفت می کنند همان کاری که چند میلیون نفر از مردم در تهران در روز 25 خرداد انجام دادند.
– مصباح یزدی : «اگر جایی در بیابان خلوتی دور از چشم پلیس کسی به خدا و پیغمبر و اسلام اهانت کرد و شما دسترسی به پلیس در بیابان ندارید، اهانت به مقدسات اسلامی حکمش اعدام است و در جایی که تشکیل دادگاه برای چنین فردی میسر نباشد هر فرد مسلمانی موظف است شخصا اقدام کند. این همان فتوای امام در مورد سلمان رشدی است » ( خشونت و بحران سازي در مديريت استراتژيك – ح پناه – فروردين 1378 ، نشریه صبح( صادق ) شماره 91 ، ص 36 )
*************************************************************
در حکم مصباح قتل مخالفان بدون مراجعه به دادگاه ، واجب است.
– مصباح یزدی : «وقتی مردم احساس کنند که کیان اسلام در خطر است و توطئه ای علیه نظام اسلامی در کار است. یک وقت دولت اسلامی این توطئه را می شناسد و قبول دارد چنین توطئه ای در کار است وظیفه اش است که خودش اقدام کند. یک وقت اقدام می کند و اقدام او کافی نیست و مردم هم باید کمک کنند همانطور که در خواباندن این ﺁشوب هیجده تیر مردم هم مشارکت کردند و این ﺁشوب به تنهایی به دست قوای دولتی خوابانده نمی شد. اخیرا مسئولین هم تصریح کردند که این کار به همت بسیجی های عزیز انجام گرفت و یک جایی که اساس نظام در خطر باشد مردمی اگر با دلایل قطعی برایشان ثابت شد که توطئه ای علیه نظام اسلامی در کار است و می خواهند این نظام را بر اندازند دیگران به هر دلیلی توجه ندارند یا به صلاح خود نمی دانند اگر مردم قطع پیدا کردند خودشان باید اقدام کنند. این هم از مواردی است که توسل به خشونت جایز است .» (خشونت و بحران سازي در مديريت استراتژيك – ح پناه – فروردين 1378 ، نشریه صبح( صادق )شماره 91 ، صفحه 36 )
مصباح یزدی برای مردم وظیفه جنایت معین می کند. اما وقتی مردم خود به اعتراض بر می خیزند، مثل 18 تیر، بسیجی ها مکلف به ارتکاب جنایت می شوند. او تقلب بزرگ را هم تکلیف گرداند و سرکوب وحشیانه مردم در خیابانها و بازداشتگاهها، در پی تقلب بزرگ، را روا دید.
بنا بر اقوال خمینی و دیگر روحانیان در خدمت استبداد فقیه، استفاده از هر روشی برای سرکوب مخالفان جایز است. بنابر همین فرعونیت و فاشیسم بنام دین است که از سوی ولی مطلقه فقیه دستور سرکوب به شدیدترین شکل و خشونت بار ترین شیوه مردم در جنبش صادر شد و کلیه قوای رژیم، بخصوص بسیج و نیروی انتظامی و سپاه و انصار حزب الله وارد عمل شدند. به مأموران اجازه ارتکاب هر جنایتی را دادند: بنا بر امر مقام معظم رهبری، «دست نیروهای مسلمان» باز گذاشته شد و آنها مأمور شدند که همانند قوای چنگیز، بر مال و جان و ناموس مردم تجاوز کنند و از قساوت هیچ فروگذار نکنند.
بنا بر آمار اعلام شده، دهها نفر از جوانان کشور در جریان سرکوب های خیابانی با ضربه باتوم و چوب به قتل رسیدند و دهها نفر دیگر با تیری که از سوی تیراندازان بسیج و سپاه به آنها اصابت کرده بود به شهادت رسیدند و هزاران نفر در خیابانها با سر و دست و گردن شکسته دستگیر شده و به بازداشتگاههای مختلف نیروهای سرکوب گر منتقل شدند و جنایات از آن زمان کلید خورد.
بنا به آماری که بهشتی نماینده موسوی در ستاد رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان تا به حال نام 69 نفر که به شهادت رسیده اند به مجلس ارسال شده است. بنا به گفته رادان حدود 2000 شکایت علیه موسوی از دستگیر شدگان اخذ شده است.
نیروی انتظامی مدعی بود که حدود 1000 نفر را دستگیر کرده است. این رقم را نخست به 2000 و سپس به 4000 نفر افزایش داد. در زندانهای معروف نیروهای بسیج از جمله مساجد و پایگاهها و نیز زندانهای علنی و مخفی نیروی انتظامی مانند وصال و پل حافظ و کهریزک و خیابان فلسطین و خیابان فداییان و … و پادگانهای سپاه مانند 55 و 66 و پاسارگاد و.. و همچنین دهها زندان مخفی انصار حزب الله مانند منهای 4 وزارت کشور و خیابان جمهوری و خیابان حجاب و خیابان مطهری و خیابان جمالزاده و… جوانان دستگیر شده را شکنجه داده اند.
بر اساس گفته های مسئولان نیروی انتظامی، آنها سرریز زندان های دیگر از جمله اوین را به زندانی سوله مانند به نام شور آباد سابق و کهریزک جدید و در روستای سنگ اطراف شهر ری برده اند .
زندان شورآباد در دهه هفتاد برای مبارزه با اعتیاد ایجاد شد. در سالهای مبارزه با» ارازل و اوباش » از سوی نیروی انتظامی به عنوان بازداشتگاه با شرایط غیر انسانی مورد استفاده قرار دادند. در آنجا، چندین نفر به قتل رسیدند و کسی اعتراضی به آن نکرد. در جریان جنبش مردم، به عنوان بازداشتگاه نیروهای معترض مورد استفاده قرار گرفت. اینک برخی از ماموران و نگهبانان آن از همان ارازل و اوباش هستند. تواب ها و برخی از افراد ساکن همان روستا و شهر ری زندان بانی می کنند.
اطلاعات به دست آمده نشان می دهد که بیشتر دستگیر شدگان به هنگام دستگیری به شدت مجروح بودند زیرا خشونت انجام شده در حین دستگیری سبب شده است که اکثر دستگیر شدگان خونین سر و دست و پا شکسته به بازداشتگاهها منتقل شده اند.
در بازداشتگاهها، بجای این که از آنها مراقبت به عمل آید، بار دیگر به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفته اند و بر آسیب های وارده به آنان افزودند. کسانی که در مقام اعتراض برآمده اند، آنچنان شکنجه شده اند که به قتل رسیده اند. برخی دیگر را وحشیانه مورد تجاوز جنسی قرار دادند.
بیشتر این تجاوزات و ضرب و جرح های شدید در زندانهای مربوط به نیروی انتظامی و سپاه و انصار حزب الله انجام گرفته اند. قوه قضائیه دو بخش دارد: یکی دادگاههای انقلاب و داده روحانیت و دادستانی تهران که «رئیس» قوه قضائیه بر آن اشراف نیز ندارد و زندانی این بخش نیز از نظر ناظران قوه قضاییه پنهان است. فضاحت و شناعت جنایتها ها در زندانهای رژیم ولایت مطلقه فقیه چنان عالم گیر شد که خامنه ای ناچار شد یکی از این زندانها، به نام کهریزک، را تعطیل کند. به این عذر این زندان استاندارد نبوده است! البته سید علی نگفت این زندان غیر استاندارد به چه دلیل از سالها قبل مورد استفاده قرار داشته است؟ مگر نه قوای نظامی و انتظامی تحت امر شما هستند، پس از چه رو طی سالها بر جنایت ها صحه می گذاشتی؟ آیا اگر این بار هم جهانی از جنایت ها آگاه نمی شد، دستور تعطیل این زندان را می دادی؟ بطور مسلم نه. چرا که تا وقتی پرده از جنایت ها برداشته نشد، دستور تعطیل آن را ندادی.
● در نامه کروبی، با استناد به گفته های برخی از دلسوزان و افرادی که در مسولیت هایی قرار گرفته اند، صحبت از تجاوز شدید به دختران و پسران شده است و در صحبت های برخی از نمایندگان مجلس نیز به اعمال شنیع اشاره شده است. مسئولیت تمامی این جنایتها، بر اساس ساختار قانونی، بر عهده ولی فقیه مطلقه است. قول احمدی مقدم، رئیس قوای انتظامی، گویا است. او می گوید: من خود را مقصر می دانم زیرا در انجام امور محوله قصور داشته ام. اما هر کس را باید به اندازه قصور او مجرم دانست . یعنی این که تقصیر بزرگ برعهده فرمانده کل است.
سید علی خامنه ای دیر اقدام به تعطیل زندان کهریزک کرد. او این کار را کرد که نام او بعنوان بانی سومین جنایت گاه جهان، ابوغریب و گوانتانامو و کهریزک در تاریخ ثبت نشود. اما دیر به این کار اقدام کرد. زیرا نام او به عنوان بانی این زندان و آمر جنایتهای سبعانه در تاریخ ثبت شد. با توجه به مقامی که سید علی دارد، او مسئول کلیه جنایتها در زندانها و بازداشتگاهها است.
در حقیقت، بر اساس مواد قانون اساسی ولی فقیه مطلقه بر کلیه نیروهای نظامی و انتظامی سمت فرماندهی دارد. ساختار زیر مشخص می کندکه
سلسله مراتب از رهبری تا مسئولان زندانها به چه ترتیب است و چه کسانی در این جنایات تنها در زندان کهریزک نقش داشته و مسئول بوده اند :
1 – سید علی خامنه ای فرمانده کل قوا و ولی مطلقه فقیه.
2- هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه (تا تحویل این مقام به شیخ صادق لاریجانی) و مسئول کلیه دادگاهها و نظارت بر بازداشتگاهها و زندانها از سوی سازمان تحت امر قوه قضاییه یعنی سازمان زندانها . الا این که خامنه ای او را از دخالت بر بخشی از قوه قضائیه و اداره زندانهای در اختیار قوای سرکوب ممنوع کرده بود. بدیهی است که او مسئول است زیرا می توانست زیر بار نرود.
3- سردار احمدی نژاد به عنوان رییس جمهوری و مجری قانون اساسی و رییس شورای عالی امنیت ملی.
4 – سردار فیروز آبادی رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح و عضو شورای عالی امنیت ملی
5 – سردار محصولی وزیر کشور و مسئول نیروهای انتظامی و عضو شورای عالی امنیت ملی.
6 – سردار احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی و عضو شورای عالی امنیت ملی.
ذکر این نکته در این محل مناسب است که سید علی خامنه ای از بدو بر عهده گرفتن ولایت مطلقه به دلیل نیاز به سرداران همواره از آنها در فرماندهی سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و بسیج استفاده کرده است.
احمدی مقدم مانند دیگر سرداران وابسته به مافیاهای نظامی – مالی، سالها در سپاه پاسداران، در آذربایجان غربی در کنار احمدی نژاد و نقدی و ذوالقدر در بخش امنیتی سپاه خدمت می کرد. بعد از آن، فرمانده بسیج شد و تا هنگام انتخاب احمدی نژاد به سمت ریاست جمهوری در همین مقام باقی ماند و با بکار بردن بسیج تهران و با کمک سپاه، تقلب در انتخابات 4 سال پیش را سازمان داد و احمدی نژاد ریاست جمهوری یافت. بعد از به قدرت رسیدن احمدی نژاد وی به پاس خدماتش، به پیشنهاد احمدی نژاد، از سوی رهبری به فرماندهی نیروی انتظامی رسید و اکثر نیروهای انصار حزب الله و بسیج را وارد نیروی انتظامی کرد.
7 – سردار احمد رضا رادان معاون نیروی انتظامی که خود یک شکنجه گر تمام عیاری است و شکنجه های مرگ آور تحت امر او انجام گرفته اند.
8 – سردار رجب زاده معاون نیروی انتظامی و مسئول نیروی انتظامی تهران
9 – سردار کمیجانی رییس زندان کهریزک به دستور معاون رادان.
10 – سروان زندی معاون زندان کهریزک.
با توجه به سلسله مراتب فرماندهی در زندان کهریزک، مسئولیت هر گونه جنایت اتفاق افتاده با شخص سید علی خامنه ای می باشد زیرا از سوی وی رییس قوه قضاییه منصوب می شود و حکم تنفیذ ریاست جمهوری را نیز او صادر میکند و مابقی افراد به طور غیر مستقیم از سوی او منصوب می شوند .
● در اینجا لازم است ذکر شود که سید علی خامنه ای در زمان ریاست جمهوری هشت ساله خود نیز مسئول بسیاری از جنایات در زندانها بوده است و در همان زمان نیز همین اعمال در زندانها صورت می گرفته است ولی کسی معترض نبوده و اگر هم بوده صدایش به جایی نمی رسیده است. آن زمان نیز جنایت ها از اندازه بیرون شدند و فضاحت ببار آوردند. صدای منتظری به اعتراض بلند شد. او، در نامه ای به خمینی، به وجود شکنجه در زندانهای ایران آنهم به صورت وحشیانه و حتی تجاوز به دختران بیگناه اعتراض کرد .
در قسمت دوم «تبار شناسی کودتاچیان»، نامه منتظری به خمینی مندرج است. نامه فعلی کروبی به هاشمی رفسنجانی شبیه به آن نامه است . در آن سالها، خمینی ولی فقیه بود و سید علی خامنه ای رییس جمهور.
بدین ترتیب، در ابتدای انقلاب، بنی صدر به مبارزه با شکنجه در زندانها پرداخت. در سال 67 ، منتظری نیز وجود شکنجه های وحشتناک در زندانها را تایید کرد اما به این دلیل که تقریبا همه مسئولان نظام حامیان حفظ نظام حتی با توسل به شکنجه بودند، خمینی به نامه او اعتناء نکرد.
مسئولان آن روز که آن ایام حکومت گری می کردند هیچ اعتراضی به شکنجه های جوانان در زندانها نکردند. کروبی به شکنجه در زندانها در سال60، سکوت اختیار کرد. در سال 67 نیز که منتظری معترض به شکنجه در زندانها بود، با کمک حمید روحانی و دیگران مشغول برنامه ریزی حذف منتظری شد. اگر او و موسوی و… می دانستند «آسیاب به نوبت است» و نوبت آنها نیز می شود، با شکنجه گری مخالفت می کردند، هم در آغاز بساط جنایت برچیده می شد. با این حال، اقدام امروزشان کاری بجا است. بشرط آنکه پی گیری کنند و همانطور که بنی صدر طی 3 دهه به افشای تجاوزها به حقوق بشر و شکنجه ها در زندانها مشغول است، اینان نیز، مبارزه با شکنجه و دیگر تجاوزها به حقوق انسان را رویه دائمی خود کنند.
در پایان جمله هائی بسیار جالب از بنی صدر را، در آن سالهای سیاه، می آوریم. بخصوص که پنداری امروز اظهار شده است:
«گفته اند که بنیصدر میخواهد کودتا کند. اگر من میخواهم کودتا کنم چرا دیگران زندان ها را در دست دارند و میگیرند و به بند میکشند و هرچه میخواهند میکنند؟ چرا من جانبدار آزادی بیان، بحث آزاد، آزادی قلم هستم و آنها که از کودتا میترسند مخالف اینها هستند و عملا این آزادی ها را به حداقل رساندهاند؟ گمان من این است که اینها می خواهند به عنوان ترس از کودتا، کودتای بر ضد آزادیهای مصوب در قانون اساسی را برما تحمیل کنند بطوریکه دیگر کسی را یارای دم زدن نباشد. به هر حال روش من معلوم است. ملتی که قرن ها در استبداد زیسته است، به آزادی به معنای واقعی احتیاج دارد.» (کتاب نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،توضیحات،ص 284)
*********************************************************
بازخوانی یک پرونده ی تجاوز و مصباح یزدی:
نزدیک به هفت سال پیش، پرونده قتل چند نفر از شهروندان کرمانی به سوژه داغ رسانه های داخلی و خارجی تبدیل شد. این قتل ها که به نظر می رسید با الگو برداری از قتل های زنجیره ای توسط ماموران وزرات اطلاعات در اواخر دهه 70، انجام شده به قتل های محفلی یا زنجیره ای کرمان نام گرفت.داستان اما از چه قرار بود؟ 28 آبان 1381 زنی به یکی از کلانتری های شهر کرمان تماس می گیرد و اعلام می کند که دخترش به همراه نامزد وی مفقود شده اند. مدتی بعد در حاشيه جاده جوپار- كرمان جسد محمدرضا نژاد ملايري در حالي كه بخشهايي از جسدش توسط حيوانات وحشي خورده يا از محل جسد دور شده كشف ميشود. دو روز بعد پژوي سوخته محمدرضا هم پيدا شد و در 17 آذرماه 81 جسد متلاشي شهره نيكپور به فاصله كمي از محل جسد نامزدش كشف و شناسايي ميشود.کشف و شناسایی جسد مقتولان اما همزمان می شود با کشف تعداد دیگری جسد. پلیس به سرعت وارد عمل می شود. با ردیابی آخرین تماس تلفن همراه محمدرضا نژاد ملایری در اسفندماه سال 81، سرکرده قاتلان محفلی کرمان بنام محمد حمزه مصطفوی به دام می افتد.
محمد حمزه مصطفوی متعلق به یک خانواده مذهبی تندرو در شهر کرمان می باشد و خود وی عضو و فرمانده پایگاه مسجد آقا غلامعلی واقع در میدان ارگ بود.به زودی حقایق آشکار می شود و حمزه که ابتدا سعی می کند همدستان خود را لو ندهد در ادامه بازدداشت خود اعتراف می کند که این قتل ها را به همراهی محمد سلطاني، محمد ياعباسي ، علي ملكي وسلیمان جهانشاهی انجام داده است.
به زودی در دادگاههای علنی و غیر علنی بی فرجام این دادگاه مشخص می شود که محمدحمزه مصطفوي و محمد ياعباسي عضو فعال بسيج و در سمتهاي فرمانده و جانشين فرماندهي پايگاه مقاومت علياصغر مولا داراي كارت و احكام ممهور به مهر ناحيه مقاومت بسيج بوده اند. عاملان قتلهاي كرمان همچنين 4 دستگاه بيسيم، خودرو، دستبند و مكان پايگاه در زمان ارتكاب قتلها در اختیار داشته اند.اگرچه در آن زمان از سوی دستگاههای مسئول اعلام می شود که این افراد به صورت «خودسرانه» اقدام به دستگیری و قتل مصيب افشاری، محسن كمالي،جميله اميراسماعيلي، محمدرضا نژادملايري و شهره نيكپور کرده اند اما افکار عمومی نتوانست «خودسر» بودن این افراد را بپذیرد.
مفتی خشونت
اما نامه کروبی و اظهارات مصباح یزدی مبنی براینکه «اطاعت از رئیس جمهور اطاعت از خداست» و بازخوانی پرونده قتل های محفلی کرمان یک تصادف جالب است.چرا که در کنار نقشی که آگاهان سیاسی برای مصباح یزدی در ماجرای قتل دگراندیشان قائل بودند، این نقش در ماجرای قتل های زنجیره ای کرمان به دادگاه نیز کشیده شد.محمد حمزه مصطفوی در جريان دادگاه گفت كه تحت تاثير سخنراني يك روحانی در قم تصميم به انجام قتلها گرفته است. محمدحمزه مصطفوي در جريان بررسی مجدد به اين پرونده و در پاسخ به قاضي دادگاه كه از او پرسيده «آيا مجوز قتلها كتبا يا شفاها به شما داده شده؟» گفته بود: «كسي به ما دستور كتبي يا شفاهي نداده،اما با توجه به نواري كه از آقاي مصباح داشتيم، به اين نتيجه رسيديم.» او همچنين در جواب اين پرسش قاضي كه «آيا چنين نواري موجود است؟» گفته: «اين نوار را ندارم. فكر ميكنم در حسينيه ثارالله كرمان موجود باشد.»
در همین ایام بود که مجید دوستعلی قاضی این پرونده که یکی از دوستان محمود احمدینژاد به شمار می رود، با ارسال نامه ای به محمد تقی مصباح یزدی این موضوع را از وی استعلام کرد و مصباح یزدی منکر این موضوع شد. افکار عمومی این اقدام دادگاه را تلاش برای حذف نقش مصباح یزدی از پرونده ارزیابی کرد.
تجاوز به عنف
اما پرونده قاتلان محفلی که انجام این قتل ها را با هدف پاک سازی جامعه از فساد می دانستند یک اتهام دیگر هم داشت.اتهام تجاوز به عنف و زنا به دختری معروف نازی از دیگر ورق های پرونده سنگین این قتل ها بود.عاملان قتلهای زنجیره ای كرمان در جريان دادگاه اول به رابطه نامشروع نيز اعتراف كردند. از جمله سرگروه آنها از سوي دادگاه و «از بابت ارتباط نامشروع با خانم م.ذ معروف به نازي (بازيگر تئاتر) به نود و نه ضربه شلاق تعزيري» محكوم شده بود.
آنها حتی برای گریز از اتهام زنا و تجاوز به عنف اعلام کردند که نازی را صیغه کرده اند. این موضوع باعث واکنش وکلای حاضر در دادگاه شد و آنها اعلام کردند که از نظر شرعی امکان ندارد چهار نفر به طور متوالی یک نفر را بدون طی مدت لازم و بدون رضایت فرد صیغه کنند.
قتل و تجاوز و پرونده ای که فراموش شد
اگرچه برای اولین بار در دادگاه مشخص شد که چند مامور بسیج اقدام به تجاوز به یکی از بازدداشت شدگان کرده اند اما پرونده آنقدر دچار کش و قوس و رفت و آمد میان دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمان شد که هنوز از عاقبت آن خبری در دست نیست.در این پرونده البته نقش برادر زاده فرمانده وقت بسیج استان کرمان و فرمانده وقت بسیج شهرستان کرمان همچنان مبهم است.برادر زاده فرمانده وقت بسیج کرمان در حادثه سقوط هواپیمای سپاه کشته شد. فرمانده وقت بسیج کرمان در کودتای پارلمانی مجلس هفتم به مجلس راه یافت و فرمانده بسیج شهرستان که یکی-دوبار در دادگاههای غیر علنی قتل ها شرکت کرده بود در دولت نهم ابتدا فرماندار و سپس مدیرکل امنیتی استانداری شد و قاضی مجید دوستعلی یکی از قضات این پرونده بی فرجام در دولت نهم به سمت دبیر هیات دولت منصوب شد.
حمزه مصطفوی سرکرده ی قاتلان محفلی نیز مدتهاست که آزاد است و حتی در ایام انتخابات خبرهای تائید نشده ای مبنی بر تلاش وی برای هماهنگی کادرهای بسیج برای انتشار شب نامه هایی علیه اصلاح طلبان و سعی برای پیروزی احمدی نژاد به گوش رسید.
*****************************************************************
از حجتیه تا مصباحیه – بخش اول : خروج از حقانی
نام مدرسه حقانی را من در جریان قتلهای زنجیره ای از زبان اکبر گنجی شنیدم ولی مقاله ای یافته ام که بسیار جامع تر است ::: لطفا تا انتها بخوانید ، بخشهای بعدی بزودی آورده میشود::
گزاف نیست اگر بگوییم تشكیلات مصباح یزدی نه تنها سهمی از دولت نهم را در قبال حمایت از او بلكه تقریباً تمامی دولت را در اختیار داشته است و دولت نهم به گونه ای ثمره سالها عزلت گزینی مصباح یزدی و اهتمام ویژه او به “كادر سازی” است. اما اگر پدیده احمدی نژاد را میوه جریان “مصباحیه” بدانیم ریشه آن را باید در سالهای دور پیش از انقلاب اسلامی جستجو كرد و این موضوع جستاری است كه در قالب سلسله یادداشتهایی تقدیم خواهد شد.
حنیف علی پور
«میخواستم تشكر بكنم از حضرتعالی كه با درایت و بزرگواری در این صحنه وارد شدید و مدیریت كردید و از همه عزیزان و یاران حضرتعالی، فضلا و طلاب و عزیزانی كه برای تداوم آن حركت عظیم حقیقی وارد شدند و تلاش كردند و زحمات فراوانی كشیدند.» (گفتمان مصباح- ص ٨٦٢)
مخاطب این جملات آیت الله مصباح یزدی است و گوینده آن كسی نیست جز محمود احمدی نژاد كه چندی پس از پیروزی در انتخابات نهم ریاست جمهوری به دیدار استاد و بزرگترین پشتیبانش در انتخابات شتافته بود. به حق باید حمایت آیت الله مصباح یزدی از محمود احمدی نژاد را (كه با اهدای طلای همسرش به ستاد كمك های مردمی احمدی نژاد آغاز شد) اصلی ترین عامل موفقیت این چهره نه چندان شناخته شده آن روزها در انتخابات سال ١٣٨٤ دانست. موضوعی كه یكی از مریدان وی و نویسنده كتاب “گفتمان مصباح” نیز به آن معترف است:
“گرچه آیتالله مصباح در طول انتخابات هرگز نامی از كاندیدای مورد نظر خویش نبرد، اما عملا جریان حامی دكتر احمدینژاد را تا برگزیده شدن وی به ریاستجمهوری اسلامی ایران مدیریت كرد.” (گفتمان مصباح- ص ٨٦٢)
البته این حمایت یا به عبارت دقیق تر “مدیریت“، تنها با تشكر لفظی احمدی نژاد پاسخ داده نشد بلكه افزایش چشمگیر بودجه موسسه تحت نظر مصباح یزدی و به كارگیری وسیع شاگردان وی را در حلقه تصمیم گیر دولت، سطح ارتباط بین وی و محمود احمدی نژاد را فراتر از یك بده بستان سیاسی و سهم خواهی پس از آن می نمایاند. گزاف نیست اگر بگوییم تشكیلات مصباح یزدی نه تنها سهمی از دولت نهم را در قبال حمایت از او بلكه تقریباً تمامی دولت را در اختیار داشته است و دولت نهم به گونه ای ثمره سالها عزلت گزینی مصباح یزدی و اهتمام ویژه او به “كادر سازی” است.
اما اگر پدیده احمدی نژاد را میوه جریان “مصباحیه” بدانیم ریشه آن را باید در سالهای دور پیش از انقلاب اسلامی جستجو كرد و این موضوع جستاری است كه در قالب سلسله یادداشتهایی تقدیم خواهد شد.
خروج از حقانی
مدرسه حقانی را باید آغازگر یك تحول عمیق دانست. همان زمان كه پایه گزاران آن، نظیر محمد حسین بهشتی و علی قدوسی، هدف خود را «به نظم درآوردن حوزه [علميه] بي نظم» و «تشكيلاتي نمودن» آن قرار دادند مشخص بود نسل جدیدی از “روحانیت” خروجی این مدرسه خواهد بود. روحانیونی كه استفاده از الگوي نظام آموزش و پرورش، سيستم حضور و غياب بر سر كلاسهاي درس، زنگ تفريح نظارت دقيق و منظم بر طلاب و اساتيد، تدريس برخي دروس غيرحوزوي، خواندن روزنامه و استفاده از راديو (كه در آن زمان از سوي علماي ارشد منع ميشد) موجب تمایز عمیق آنها با روحانیون درس خوانده در سیستم سنتی حوزه علمیه بود و همین تمایز نیز سبب گشت با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از آنها خواسته یا ناخواسته به علت آشنایی با شرایط روز و علوم جدید، جذب مراكز حساس نظام نظیر قوه قضائیه و نهادهای امنیتی شوند. افرادی نظیر علي رازيني، رئيسي، نيري، غلامحسين محسني اژه يي، علي فلاحيان، روح الله حسينيان، ميرحجازي، مصطفي پورمحمدي، رهبرپور، عليزاده، ابوالقاسم رامندي، صديقي، علي مبشري، محمود شريفي، محمود مهديپور، بهرامي، اسلامي، كمالالدين خدامي، محمد سليمي، محمد راميزي، سيداحمد طباطبايي، صالحي، اكبريان، كاظمي، علي قدياني، آقايي و… كه هنوز هم گاه به گاه در یكی از كوچههای خیابان شریعتی تهران در باغی كه نام “دفتر فرهنگی آیتالله قدوسی” را بر خود دارد، دور هم گرد می آیند.
اما آنچه باعث شد آیت الله مصباح یزدی كه زمانی از اساتید مدرسه حقانی بود تا سالها پس از انقلاب گوشه نشین باشد و سهمی از نفوذ حلقه حقانی نصیب وی نشود اختلاف وی و شهید بهشتی در مورد اندیشه های “دكتر شریعتی” بود. مخالفت مصباح با ایده های شریعتی و انتقادات تندی كه وی در هنگام تدریس از شریعتی می كرد باعث شد شهید بهشتی با وجود اینكه خود وی هم در مواردی منتقد شریعتی بود به مخالفت با عملكرد وی بپردازد چراكه بهشتی بر خلاف مصباح ديدگاههاي شریعتی را خلاف اصول مسلم دين نميپنداشت. این درگیریها كه بین طلاب نیز گسترده شده بود نهایتاً علی قدوسی مدیر وقت مدرسه حقانی را ناچار از ورود به مناقشه كرد و وی با اخراج طلاب مخالف شریعتی به غائله خاتمه داد. اخراجی كه خروج مصباح یزدی از مدرسه حقانی و پذیرش دعوت “سيدمحسن خرازي” برای عضویت در “موسسه در راه حق” از جانب وی را به دنبال داشت. البته این اختلاف به خروج همراه با انتقاد شهید بهشتی از مدرسه حقانی نیز انجامید:
“مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت کند که نتوانند با ھمه دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ این نوع موضعگیریھا بسیاری از افراد را به یاد چماق ھای تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و و قرون وسطی خوانده اند.” (دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، شهید دکتر بهشتی ، تھران ، انتشارات بقعه،١٣٧٨)
مصباح یزدی گرچه از فصل میوه چینی مدرسه حقانی محروم ماند اما میراثی را از آن با خود به یادگار برد كه پس از آن در تمامی تشكیلات تحت مدیریتش به كاربست: تفكر تشكیلاتی، كادرسازی، نظم و انسجام، بهره گیری از علوم و ابزار مدرن و البته تقیه. آنچنان كه او نیز با بهره گیری از مشی تاكتیكی علی قدوسی در بازجوييهاي نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي خط خود را تغيير داد و اساسنامه گروه ١١ نفره (هيات موسس اوليه جامعه مدرسين) را به قلم خود ندانست. بر همین اساس او در طول سالهای پیش از انقلاب همواره از ورود به درگیریهای سیاسی پرهیز می كرد و خود را به فعالیت فرهنگی و علمی محدود می نمود. مصباح یزدی پس از موسسه در راه حق “بنياد باقرالعلوم” را در سال ١٣٦٦تاسيس كرد كه در آینده اساس «موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني» گردید. موسسه ای كه آیت ا… اكبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت شورای عالی انقلاب فرهنگی، در هنگام امضای سند رسمیت یافتن آن در سال ١٣٧٤، بدون شك نمی دانست در آینده سازمان دهی تندروترین جریان مخالف وی را بر عهده خواهد گرفت.
از حجتیه تا مصباحیه – بخش دوم : نئوحجتیه
«[این] انتخابات مشحون به كرامات و معجزات بود… عنایت حضرت ولیعصر(عج) یار ملت ایران بود كه چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است كه این نفحه الهی كه در این زمان در جامعه ما دمیده شد و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشههای اسلامی ظهور یافته، مرتبهای از مراتب چیزی است كه در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا كرد و انشاءالله اثر كاملش در زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) تحقق خواهد یافت…» (گفتمان مصباح- ص 882 – 881)
«مردم به یك فردی كه هیچ امتیازی از نظر ظاهر و قیافه، پول و حتی سیادت ندارد، علاقهمند میشوند و به او رای میدهند…
خانمی را سراغ دارم كه برای پیروزی آقای احمدینژاد نذر كرده 40 زیارت عاشورا، 40 زیارت جامه كبیره، 40 زیارت آلیاسین و 14 ختم قرآن كریم بخواند. چند نفر از خانمها 140 هزار صلوات نذر كردند و چقدر تضرعات، گریهها، زاریها و توسلات عجیب و غریب تا اینكه یك كسی پیروز شود… دیشب یكی از دوستان حاضر در جلسه نقل كرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یكی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدینژاد رئیسجمهور میشود. ایشان گفته بود كه شخصی شب بیستوسوم ماه رمضان در حال احیا، پیش از نیمه شب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود كه بلند شو برای احمدینژاد دعا كن، وجود مقدس ولیعصر(عج) دارند برای احمدینژاد دعا میكنند. میگویند من حتی اسم احمدینژاد را نشنیده بودم و اصلا او را نمیشناختم. خود ایشان [محمود احمدینژاد] نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود كه من رئیسجمهور خواهم شد.» (گفتمان مصباح- ص 883 – 882)
این جملات محمد تقی مصباح یزدی در كوران انتخابات 1384 را باید آغاز موجی دانست كه هر روز با اظهار نظرهای رسمی و شایعات غیر رسمی گسترده تر شد و تا آنجا پیش رفت كه در قالب ادعای معروف هاله نور به مناظرات انتخاباتی دور بعد هم كشیده شد.
تأكید افراط گونه بر فراهم كردن زمینه ظهور حضرت ولی عصر (عج) در كنار بزرگنمایی مسئله بهائیت (در حالی كه این موضوع امروزه اصلاً در ابعاد پیش از انقلاب اسلامی وجود ندارد) از جمله عوامل اساسی است كه مدعیان ارتباط مصباح یزدی با انجمن حجتیه به عنوان دلیلی بر صحت ادعای خود به آن اشاره داشته اند. در كنار آن باید شبهات مربوط به موضع گیری مصباح یزدی در مورد جشن نیمه شعبان سال 1356 را نیز اضافه كرد كه البته از جانب خود وی انكار شده است.
اینكه ارتباط مصباح یزدی با انجمن حجتیه تا چه حد صحت تاریخی داشته باشد چندان اهمیت ندارد اما آنچه مهم است این نكته است كه وی خواسته یا ناخواسته اصولی را از تفكر حجتیه وام گرفته است و با توجه به خصوصیت مصباح یزدی در اتخاذ مشی تاكتیكی، می توان این وام گیری را هم یك تاكتیك ارزیابی كرد. تاكتیكی كه بدون شك كمك شایانی به تشكیل استخوان بندی مریدان امروز او داشته است.
انجمن خيريه حجتيه مهدويه به سال 1332 به تلاش حاج شيخ محمود (تولائى مشهور به) حلبی فعاليت خود را آغاز كرد. اساسنامه انجمن حاوى اصولى بود كه چهارچوب فعاليت آن را مشخص مىكرد: تبليغ دين اسلام و مذهب جعفرى و دفاع علمى از آن، تشكيل كنفرانسها و سمينارهاى علمى و دينى در نقاط مختلف كشور با رعايت مقررات عمومى، چاپ و پخش جزوات و نشريههاى علمى و دينى با رعايت قوانين مطبوعاتى كشور، تاسيس كلاسهاى تعليم و تدريس اخلاق و معارف اسلامى با رعايت مقررات عمومى، ايجاد كتابخانه و قرائتخانه و اماكن ورزشى با رعايت قوانين مربوطه، انجام امور خيريه عمومى و مساعدت فرهنگى موسسات اسلامى و اخذ تماس با مجامع بينالمللى با نظر مقامات ذىصلاحيت و… در تبصره دوم اين اساسنامه تاكيد شده بود كه «انجمن به هيچ وجه در امور سياسى مداخله نخواهد داشت و نيز مسووليت هر نوع دخالتى را كه در زمينههاى سياسى از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، برعهده نخواهد داشت»
انجمن حجتیه همواره بر مشی غیر سیاسی تأكید داشت و به همین جهت هم دست كم تا 17 شهریور 1357 با موج انقلاب همراه نشد. مشی انجمن كه می توان یك دلیل آن را سرخوردگی شیخ محمود حلبی از فعالیتهای سیاسی دوران جوانی اش دانست، این بود كه تشكیل حكومت اسلامی در دوران غیبت ناممكن و عبث است. همین مشی بود كه موجب اصطكاك انقلابیون با انجمن حجتیه گردید و كار تا جایی بالا گرفت كه با اشاره غیر مستقیم امام خمینی (ره)، شیخ محمود حلبی در سال 1362 كلیه فعالیتهای انجمن حجتیه را تعطیل اعلام كرد.
اما انجمن حجتیه كه در آن دوران از هواداران قابل توجهی خصوصاً در بین متدینین تحصیل كرده برخوردار بود، هواداران خود را حفظ كرد و ایده های شیخ محمود حلبی دچار همان تطوری گشت كه شاید بتوان مشابه آن را در ماركسیسم مشاهده كرد. هواداران ایده حلبی از جهاتی نظیر موعودگرایی افراطی و بهائی ستیزی به وی وفادار ماندند اما به دلیل حضور در ساختار قدرت و فعالیت سیاسی، مشی غیر سیاسی انجمن را كنار نهادند. به گونه ای همانطور كه لنین حاضر به انتظار كشیدن برای فروپاشی خود به خود سرمایه داری نشد و تصمیم گرفت انقلاب را سزارین كند، نسل دوم هواداران حجتیه نیز ترجیح دادند به جای انتظار ظهور، به زمینه سازی عملی برای ظهور با حضور فعال در عرصه سیاسی بپردازند. این فرصتی بود كه به محمد تقی مصباح یزدی اجازه داد با مطرح كردن ایده های جذاب برای این طیف، كه می توان آنها را “نئو حجتیه” نامید، به سازماندهی آرام و پی گیر تشكیلاتش بپردازد.
مصباح یزدی پس از مؤسسه در راه حق، به تأسیس مؤسسه باقر العلوم (ع) اقدام كرد كه در واقع محلی بود برای تكمیل تحصیلات كسانی كه در مؤسسه در راه حق مراحل مقدماتی را طی كرده بودند. با افزایش گستره فعالیت، مؤسسه باقر العلوم نیز پس از چند سال به مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تبدیل گشت. مؤسسه ای كه در سال 1374 مورد تأیید وزارت علوم قرار گرفت و مؤسس آن در همان سال از جانب مقام معظم رهبری به مدیریت مؤسسه انتخاب شد.
تأكید مصباح یزدی بر كار تشكیلاتی دقیق و همچنین سیاست حركت با چراغ خاموش موجب گشت مؤسسه وی تا سالها به فعالیت كادرسازی و تربیت نیرو اهتمام ورزد و خود مصباح یزدی نیز در این سالها عزلت گزینی كرد و از ورود به مباحث سیاسی تا دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی خودداری نمود:
“احتياج به يك گروه متشكل يا به يك تعبيري به يك شبكه فرهنگي دارد [داريم]. حقيقتش اين است كه ما در حوزه، عادت نكردهايم به اينكه يك چنين تشكلهايي با اهداف فرهنگي براي فعاليتهاي درازمدت داشته باشيم… البته يك تشكلي از فارغالتحصيلان مدرسه منتظريه [حقاني] هست كه بعد از انقلاب تشكيل شد و گويا جلسات ماهيانه دارد و داراي بركاتي است. ولي آن نيز اساساً براي يك هدف فرهنگي خالص تشكيل نشده است ” (سخنان محمد تقی مصباح یزدی دراولين نشست انجمن فارغالتحصيلان موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)- سال 1379)
اما ثمره این سالهای كناره جویی از قدرت آنقدر شیرین بود كه ارزش صبر كردن داشته باشد. تربیت شدگان مصباح یزدی به آرامی در مراكز علمي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي نفوذ كردند. برخی به مراكز اسلامی اروپا و امریكا رفتند و صاحب مسئولیت شدند نظیر «مرتضي آقاتهراني» كه به «مركز بزرگ اسلامي نيويورك رفت ، «مركز تعليمات اسلامي واشنگتن» نیز در اختيار «سيدمحمدرضا حجازي» و «مركز بزرگ اسلامي تگزاس در شهر هيوستون» 12-10 سالي در اختیار «محمدناصر سقاي بيريا» دیگر شاگردان مصباح یزدی قرار گرفت. شاگردان ديگر او هم همچون «محمدجواد زارعان، محمود نمازي، محمد فنايياشكوري، ابوالحسن حقاني، سيدمحمدكاظم مصباحموسوي، حميد كثيري، ابوالفضل ساجدي، سيداحمد رهنمايي، عباسعلي شاملي، علي مصباحيزدي و محمدعلي شاملي» ديار غرب را درك كرده اند و به تحصیل در آنجا اهتمام ورزیده اند.
انجام “طرح ولایت” با همكاري “بسيج دانشجويي و سپاه پاسداران” كه تاكنون دانش آموخته های فراوانی از بین معلمین، اساتید دانشگاه و دانشجویان پرورش داده، در كنار همكاری با نهادهای نظیر دبیرخانه ائمه جمعه و مراكز نظامی نظیر سپاه، بسیج و ارتش، نقش به سزایی درگسترش كمی دایره نفوذ شاگردان مصباح داشته است.
“مراكزي مستقل از موسسه، متقاضي كمك هستند؛ از جمله دفاتر نهاد نمايندگي وليفقيه در دانشگاهها جهت تدريس و يا ايراد سخن و يا پرسش و پاسخ در دانشگاهها و دبيرخانه ائمه جمعه به منظور تصدي امر امامت جمعه در مراكز استاني و شهرستاني و ساير نهادها از جمله بسيج، سپاه و ارتش كه از موسسه تقاضاي همكاري داشته و دارند.” (سيداحمد رهنمايي– عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره))
«حضور بنده در اين جلسه براي اين است كه بگويم آن دوستان و عزيزاني كه در اين موسسه مبارك دورهيي را گذراندهاند، ما ميتوانيم از وجود آنها استفاده كنيم و امامت جمعه شهري و منطقهيي را آقايان اداره كنند.»
«اگر ائمه جمعه تصميم بگيرند روي يك موضوعي در خطبهها تاكيد كنند، حتماً چه در ابعاد سياست داخلي و چه خارجي تاثيرگذار است. امروز اين شبكه در حقيقت نماد روحانيت كشور به يك معنا است.»
«11 هزار نيرو در ستادهاي نماز جمعه داريم كه هيچ حزب و هيچ تشكيلاتي يك چنين نيرويي را ندارند.»
این سخنان سيدرضا تقوي، رئيس شوراي سياستگذاري ائمه جمعه، در هشتمین نشست انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه امام خمینی (ره)، به نوعی بیانگر برنامه ریزی دقیق مصباح یزدی برای حضور فعال در صحنه سیاسی پس از دوران كادرسازی است و البته همین انجمن فارغ التحصیلان كه تاكنون نشستهایش علاوه بر تقوی، میزبان سخنرانانی نظیر حسين شريعتمداري، غلامحسين الهام، عزيزي (سخنگوي اسبق شوراي نگهبان)، علياكبر ولايتي، حسن عباسي، محسن قرائتي و محسن قمي (نماينده وقت مقام معظم رهبري در دانشگاهها) بوده است، با دریافت مجوز از كميسيون ماده 10 احزاب در سال 1380 رسماً به يك تشكل سياسي تبدیل شد تا نقطه عزیمت جدی و عینی تشكیلات مصباح یزدی به عرصه مناسبات روز سیاسی باشد. البته مصباح یزدی چند سال پیش از آن با موضع گیریهای سیاسی به آرامی شروع به مطرح كردن نام خود و ورود به عرصه سیاسی كشور كرده بود و از آن جمله سخنرانیهای پیش از نماز جمعه وی در دوران سید محمد خاتمی را به علت مواضع جنجالی اش تقریباً همه به یاد دارند.
گسترش همزمان نفوذ تشكیلات مصباح یزدی در نهادهای تصمیم گیر و تصمیم ساز از یكسو و نهادهای مرتبط با توده مردم از سوی دیگر باعث شد كه در آستانه انتخابات سال 1384 محمود احمدی نژاد با اینكه تنها حامی جدی وی در حوزه علمیه مصباح یزدی بود، بتواند گوی سبقت را از دیگران برباید و روی كار آمدن دولت نهم نیز از سوی دیگر با هم افزایی موجب رشد بیش از پیش دایره نفوذ تشكیلات گردید. بسیاری از مدرسین و صاحبان مسئولیت در مؤسسه محمد تقی مصباح یزدی امروز چهره های شناخته شده ای هستند. كسانی نظیر كدخدايي (سخنگوي شوراي نگهبان)، غلامحسين الهام، پرويز داوودي، مرتضي آقا تهراني (مدرس اخلاق هيات دولت نهم)، محمدناصر سقاي بيريا (مشاور محمود احمدی نژاد)، منوچهر محمدي (معاون وزير امور خارجه دولت نهم) و ….
اما اینكه محمد تقی مصباح یزدی ورای تاكتیكها و مهره چینی های سیاسی در جستجوی چیست نكته ایست كه شاید باید در مركز ديگري بهنام «دفتر پژوهشهاي فرهنگي» جستجو كرد. این مركز كه زیر نظر موسسه امام خمینی(ره) قرار دارد، مستقیماً توسط مصباح يزدي مديريت ميشود و در منزل قديمي وی مستقر است. این دفتر در واقع بازویی پژوهشی است كه به بسط و تئوریزه كردن نظریات مصباح یزدی در باب مدل مطلوب حكومت اسلامي و شاخصههاي آن می پردازد. مدل مطلوبی كه تشكیلات مصباحیه با برنامه ریزی دقیق و روشی گام به گام، سعی در هدایت كشور به سمت آن دارد.
از حجتیه تا مصباحیه – بخش سوم: و اینك آخرالزمان
ساختار شكنی زوج احمدی نژاد – مشایی و حلقه یاران اطراف آنها، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی، اگرچه كشور را در تلاطمات سیاسی داخلی و بین المللی گرفتار كرده است اما بدون شك گام مؤثری است در جهت نیل كشور به مدل مطلوب مورد نظر تشكیلات مصباحیه چرا كه برای هر تغییر بنیادینی نیاز به درهم شكستن ساختار فعلی احساس می شود. در این بین آنچه نباید فراموش كرد این است كه دولت احمدی نژاد از نظر آیت الله مصباح یزدی دولت دوران گذار است نه دولت شرایط مطلوب و عملكرد این دولت نیز به همین ترتیب در بسیاری از موارد تاكتیكی است نه اعتقادی. اما مدل نهایی و مطلوب مصباح یزدی را شاید در بهترین تعریف بتوان یك “آریستوكراسی دینی” دانست كه نه در جستجوی صدور اندیشه های انقلابی به دنیا بلكه در جستجوی ثبات در داخل و فراهم آوردن زمینه ظهور بدور از هرگونه ماجراجویی بین المللی است.ا
حنیف علی پور
مصباح یزدی و پدیده احمدی نژاد – مشایی
ایده های متمایز مصباح یزدی حلقه اتصالی است كه او را به عنوان تئوریسین دولت محمود احمدی نژاد مطرح می كند. اگر محمود احمدی نژاد در مناظرات انتخاباتی به تخطئه دهه های گذشته انقلاب اسلامی می پردازد، پشتوانه تئوریك این حركت مدل مطلوبی است كه به عقیده وی و همفكرانش و در صدر آنها آیت الله مصباح یزدی، جمهوری اسلامی باید از شرایط موجود به سمت آن گذار كند. مصباح یزدی نه در جستجوی تثبیت نظام در شرایط فعلی بلكه در جستجوی تحول آن به سمت مطلوب مورد نظر خود است و مأموریت احمدی نژاد را دقیقاً می توان منطبق بر این رویكرد ارزیابی كرد: ساختارشكنی
اما در سیاست خارجی نیز آیت الله مصباح یزدی بی نظر نیست و اتفاقاً حضور شخصی نظیر اسفندیار رحیم مشایی در دولت و قرابت عجیب او با محمود احمدی نژاد نیز از همین منظر قابل درك است. اگر مصباح یزدی در منابر شخصیتی بیگانه ستیز از خود به نمایش می گذارد اما از طرف دیگر شاگردان تراز اول وی همگی تحصیل كرده مغرب زمین هستند و در جای خود در زمینه تعاملات بین المللی نیز نظرات متمایزی نسبت به سایر علمای حوزه دارد:
” در فرقه هاي ديني ديگر نيز اين نكته وجود دارد كه زماني يك انسان برتري پيدا خواهد شد كه يك عنصر جهاني خواهد بود. اگر برخي از خصوصياتي كه ما به آن اعتقاد داريم راحذف كنيم مفهوم مهدويت گسترش پيدا مي كند و ديگر اختصاص به شيعه اثني عشري نخواهد داشت بلكه آن را مي توان توسعه داد و در تمام دين ها مفهوم آن را اشاعه داشته باشيم. ” (سخنراني اختتاميه آيت الله مصباح يزدي در دومين همايش دکترين مهدويت –١٧ شهریور ١٣٨۵ )
بدین ترتیب می توان علت اخوت روزافزون بین احمدی نژاد و مشایی با وجود تفاوت عمیق بین مواضع آنان را درك كرد. اگر محمود احمدی نژاد را نماینده وجهه بیگانه ستیز مصباح یزدی در منابر عمومی بدانیم، اسفندیار رحیم مشایی بدل وجهه متفاوتی از اوست كه جهانی شدن تشیع را حتی به قیمت عدول از برخی اصولش، گامی به سوی ظهور و حكومت امام غائب (عج) قلمداد می كند:ا
ا”معتقدم برای آمدن حضرت حجت، لازم نیست در كره زمین همه مسلمان باشند. ما به این نتیجه رسیدهایم كه برای آماده كردن جهان برای ظهور حضرت، نمیتوانیم از ادبیات دینی استفاده كنیم، چون همزبانی ایجاد نمیكند. باید سراغ ادبیات مشترك انسانی برویم و به این دلیل باید از ادبیاتی همه فهم مانند عدالت، ظلمستیزی، مهرورزی و یگانهپرستی استفاده كنیم.” (اسفندیار رحیم مشایی)
ساختار شكنی زوج احمدی نژاد – مشایی و حلقه یاران اطراف آنها، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی، اگرچه كشور را در تلاطمات سیاسی داخلی و بین المللی گرفتار كرده است اما بدون شك گام مؤثری است در جهت نیل كشور به مدل مطلوب مورد نظر تشكیلات مصباحیه چرا كه برای هر تغییر بنیادینی نیاز به درهم شكستن ساختار فعلی احساس می شود. در این بین آنچه نباید فراموش كرد این است كه دولت احمدی نژاد از نظر آیت الله مصباح یزدی دولت دوران گذار است نه دولت شرایط مطلوب و عملكرد این دولت نیز به همین ترتیب در بسیاری از موارد تاكتیكی است نه اعتقادی. اما مدل نهایی و مطلوب مصباح یزدی را شاید در بهترین تعریف بتوان یك “آریستوكراسی دینی” دانست كه نه در جستجوی صدور اندیشه های انقلابی به دنیا بلكه در جستجوی ثبات در داخل و فراهم آوردن زمینه ظهور بدور از هرگونه ماجراجویی بین المللی است.
“هرگاه مردم به امام رويكرد كنند، اين مشروعيت عينيت مييابد و مردم در واقع ناصر ولي هستند نه ناصب و مشرع او.”
این جمله آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مبنای اختلاف بین او و برخی دیگر از فقها و روحانیون است كه این روزها می توان بروز عینی این اختلاف را در مواضع سیاسی آنها ملاحظه كرد. وقتی شیخ محمد یزدی یك هفته پس از خطبه های نماز جمعه آیت الله هاشمی رفسنجانی در مقام پاسخگویی به برخی سخنان وی بر آمد، این اختلاف كه طی سالهای گذشته به صورت ملایم تر و گاه و بی گاه رخ می نمود، ناگهان به عرصه پر تب و تاب مجادلات سیاسی كشیده شد.ا
انتخاب یا انتصاب
بحث نظری بین طرفداران دو نظریه “انتخاب” و “انتصاب” سابقه ای طولانی دارد كه در این بین آیت الله مصباح یزدی را باید دو آتشه ترین طرفدار نظریه انتصاب (كشف) دانست تا جایی كه در برخی موارد نظرات او حتی با همفكرانش و دیگر موافقین این نظریه نیز متفاوت و به نوعی منحصر به فرد است.
اگرچه رهبر معظم انقلاب اسلامی از ورود نظری به این بحث خودداری نموده اند اما در سخنرانیهای ایشان به روشنی بر منتخب بودن رهبری از جانب مردم تأكید شده است:
“حتی مقام رهبری هم بنا بر نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی ما که ملهم از دین و اسلام است با انتخاب مردم انجام میگیرد. این مردمند که عالیترین مقام کشور … یعنی رهبر را انتخاب میکنند، آنها میخواهند تا رهبر، رهبر شود…همه در نهایت به انتخاب مردم برمیگردند.” (مقام معظم رهبری- خطبه های نماز جمعه تهران- دوازدهم آبان ماه ١٣٦١)
در میان كسانی كه به روشنی از نظریه انتخاب پشتیبانی می كنند، یكی از شاخص ترین چهره های سیاسی بدون شك آیت الله هاشمی رفسنجانی است:
“بعضي ها روي نظريه كشف تأكيد كرده و مي گفتند: نقش ما اين است كه آن چيزي را كه در واقع متعيّن است ، كشف كنيم . ولي من فكر مي كنم ممكن است در هر زماني تعداد زيادي از فقها باشند كه صلاحيت داشته باشند، ولي نهايتاً بايد يكي از آن ها انتخاب شود، يا در فرض شورايي بودن ، بايد سه يا پنج نفررا از ميان آن تعداد زياد انتخاب كرد. لذا راهكار عقلايي اين است كه افراد متخصص دراين امر، آنها را تعيين كنند. البته معلوم نيست كه هميشه آن كسي كه اصلح است ،انتخاب شود. ممكن است در انتخاب اشتباه هم رخ بدهد; يعني اكثريت اعضاي مجلس خبرگان به يك فرد رأي بدهند، اما در عين حال فرد اصلحي هم در جامعه وجود داشته باشد.در چنين صورتي طرفداران نظريه كشف چه مي گويند، آنها بايد بپذيرند فردي كه انتخاب شده ، ولي امر واقعي نيست من از هيچ دليلي برداشت نمي كنم كه در عصر غيبت چنين تعيّني وجود داشته باشد.” (روایت هاشمی رفسنجانی از آخرین روزهای حیات امام- فصلنامه حكومت اسلامی)
اگرچه مراجعی نظیر آیات عظام جوادی آملی، صافی گلپایگانی و مكارم شیرازی نیز در دایره مدافعین نظریه انتصاب الهی ولی فقیه و كشف او توسط خبرگان قرار می گیرند، اما محمد تقی مصباح یزدی را به دلیل مواضع بارز سیاسی اش و همچنین برخی نظریات جانبی منحصر بفردش باید از دیگران متمایز كرد. مصباح یزدی چهره ایست كه بیش از همه به این بحث پرداخته و همواره برعدم اصالت انتخاب مردم در نظام حكومتی اسلام تأكید كرده است:
“اصل تشريع حكومت و حاكميت فقيه از طرف خداوند و امام زمان(عليه السلام) است و همچنين تعيين شخص آن هم بايد به نوعي به امام زمان(عليه السلام) و اجازه آن حضرت انتساب پيدا كند امّا تحقّق و استقرار حاكميت و حكومتش بستگي به قبول و پذيرش مردم دارد.” (محمد تقی مصباح یزدی- نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه- صفحه ٦٩)
اما اعتقاد به نظریه كشف اگرچه آشكارترین و رسانه ای ترین وجه نظریات مصباح یزدی است، لیكن آنچه او را متمایز می كند بخشهای دیگری از نظریات اوست. به عنوان نمونه نظر وی در مورد مخالفت با ولی فقیه:
“در اجراي حكومت، ولي فقيه مشروعيت حكومت خود را از خدا ميگيرد، وقتي حكمي بر طبق احكام الهي صادر شد، هيچ كس حق مخالفت ندارد و مخالفت با او به معناي شرك به خداست.” (محمد تقی مصباح یزدی- سخنرانی در مسجد مهدیه همدان- مرداد ماه ١٣٨١)
وقتی این سخنان را در مقابل نظر سایر مراجع و فقها قرار دهیم متمایز بودن افكار مصباح یزدی رخ می نمایاند:
“عدم اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه، اعم از اين كه بر اثر اجتهاد باشد يا تقليد، در عصر غيبت حضرت حجت «ارواحنا فداه» موجب ارتداد و خروج از دين اسلام نميشود.” (پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری- بخش استفتائات)
“ولايت فقيه از شئون ولايت و امامت است كه از اصول مذهب ميباشد. با اين تفاوت كه احكام مربوط به ولايت فقيه مانند ساير احكام فقهي از ادّله شرعي استنباط ميشوند و كسي كه به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذيرش ولايت فقيه رسيده، معذور است.” (همان)
از نظر آیت الله مصباح یزدی جایگاه مردم در مدل مطلوب حكومت اسلامی نه مشروعیت بخشیدن یا حتی انتخاب ولی فقیه بلكه عینیت بخشیدن به حكومت ولی فقیه است كه مشروعیت و انتخاب او به گونه ای منتسب به خداوند است. اما راهكار تعیین رهبر از نظر وی نیز جالب توجه است. مصباح یزدی سه گزینه به عنوان راهكار این امر معرفی می كند. اول تعیین با مراجعه مستقیم به آراء عمومی، دوم تعیین رهبر با نظر خبرگان و سوم تعیین رهبر توسط رهبر پیشین. نكته جالبی كه از نظریات مصباح یزدی استفاده می شود این است كه وی در یك حالت آرمانی و مطلوب راهكار سوم را ترجیح می دهد اما با توجه به شرایط زمانی راهكار دوم را پیشنهاد می كند:
“علي رغم نتايج خوب و مثبتي كه تعيين رهبر بعدي توسّط رهبر قبلي ممكن است به همراه داشته باشد امّا به دليل برخي ملاحظات جانبي سزاوار است كه از آن صرف نظر كنيم.” (محمد تقی مصباح یزدی- نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه- صفحه ١٤١)
این ملاحظات جانبی از دیدگاه مصباح یزدی تبلیغ و توطئه دشمنان و دگراندیشان داخلی و خارجی و متهم كردن نظام اسلامی به دیكتاتوری و فامیل سالاری است.
مطابق نظر آیت الله مصباح یزدی، خبرگان همچنانكه ولی فقیه نصب شده از جانب خدا را كشف و اعلام می كنند، عزل وی نیز در صورت خروج از عدالت از جانب خداوند صورت می گیرد و تنها تشخیص و اعلام این عزل به عهده خبرگان است. از آنجاییكه آیت الله اختیارات ولی فقیه را فراتر از حیطه قوانین مصوب می داند معتقد است با وجود عدم پیش بینی انحلال مجلس خبرگان توسط ولی فقیه در قوانین، این عمل در دایره اختیارات ولی فقیه قرار می گیرد و اگر هم زمانی ولی فقیه و خبرگان متقابلاً عزل و انحلال یكدیگر را اعلام نمایند آن حكمی نافذ است كه تقدم زمانی بر دیگری داشته باشد. (همان- صفحات ١۵٧ و ١۵٨)ا
از مدل موجود تا مدل مطلوب
اما اگر نظریات مصباح یزدی را در یك سطح عمیق تر مطالعه كنیم متوجه خواهیم شد هدف اساسی او از پشتیبانی نظریه “انتصاب”، سوق دادن ملایم نظام به سمت مدل مطلوبی است كه در ذهن دارد چراكه از جایی به بعد نظریات او از شرایط كنونی نظام فراتر می رود. مصباح یزدی همواره جمهوریت را یك ابزار برای نفی سلطنت دانسته كه در صورت لزوم می تواند كنار نهاده شود. از نظر وی برای استقرار و بقای حكومت اسلامی ملاك رأی اكثریت مردم نیست بلكه حتی اگر اقلیت هم توانایی حمایت و حفظ حكومت را داشته باشند، حكومت اسلامی باید مستقر گردد:
” شايد يك شرايطي پيش بيايد كه ما بايد اصلا نظام پارلماني را عوض كنيم” (گفتمان مصباح، ص ٦٦٣)
“ براي حفظ حكومت كميت ملاك نيست. ملاك اين است كه تعدادي از افراد از امام(ع) يا ولايت فقيه مشروع حمايت كنند كه بتوانند حكومت را حفظ كنند. گاهي ممكن است با ٩٠ درصد و گاهي با ٨٠ درصد و گاهي با ۵٠ يا ٤٠ درصد. او مامور است كه حكومت اسلامي را حفظ كند.” (روزنامه ايران، ١٠ آذر ٧٩)
” وقتي حكومت اسلامي صحيح تشكيل شد، مسوول آن حكومت بايد از اين حكومت تا آخرين لحظه دفاع كند. حكومت حقي است، بايد اين حكومت وجود داشته باشد. آن كساني كه مخالفت ميكنند؛ آنها آشوبگرند، ضدرژيماند، هيچ رژيمي ضد خودش را تحمل نميكند، حق ندارد تسليم زورگويان بشود. تا كي؟ تا آنجا كه قدرت دارد… پس وقتي حكومت حق تشكيل شد، مادامي كه يار و ياور دارد، رئيس حكومت بايد از نظام دفاع كند. پس از تشكيل حكومت اسلامي صحبت از رفراندوم، راي اكثريت و اين حرفها براي تغيير حكومت اسلامي نيست. چون وقتي حكومت حق و الهي تشكيل شد بايد از آن دفاع كرد كار تا هر جا بكشد… پس بعد از اينكه حكومت اسلامي در اين قطعه از زمين خدا به نام كشور امام زمان(عج) تشكيل شد، هر كس مخالفت با حكومت اسلامي كند، محكوم است و بايد با او مبارزه كرد؛ كم باشند يا زياد.” (هفتهنامه پرتو سخن، ٣٠ خرداد ٨٠، ش ٨٣)
در مدل مطلوب مصباح یزدی نهادهایی نظیر خبرگان و شورای نگهبان (كه كشف ولی فقیه یا تطبیق قوانین با شرع مقدس را بر عهده دارند) نه با انتخاب عمومی، كه با انتخاب توسط روحانیون در شهرها و استانهای مختلف، غربال می شوند. وی گرچه در شرایط حاضر چندان این نكته را رسانه ای نمی كند اما در گوشه و كنار مكتوبات و سخنان وی می توان آن را یافت مثلاً در جایی كه به بحث انتخابات خبرگان می پردازد:
” خبرگاني كه در نهايت ميخواهند وليّ فقيه را معيّن كنند خودشان به دو طريق ممكن است انتخاب شوند. يكي اين كه در هر شهري كه چند فقيه وجود دارد آنان از ميان خودشان يك نفر را كه شايسته تر ميدانند معرّفي ميكنند و در مرحله بعد در سطح استان چنين انتخابي صورت بگيرد و در نهايت عدّهاي به اين ترتيب براي مجلس خبرگان معرّفي شوند. راه ديگر اين است كه در هر استان يا در هر شهري، اين افراد را از طريق انتخابات عمومي تعيين كنيم زيرا با توجّه به اين كه معمولاً تعداد فقها و افرادي كه در حدّ اجتهاد باشند زياد نيست و گاهي در يك شهر حتّي يك نفر هم كه در اين حدّ باشد يافت نميشود، لذا درست است كه عموم مردم خودشان متخصّص در فقه و اجتهاد نيستند امّا با توجه به اين كه تعداد اين افراد در هر شهر يا هر استان بسيار اندك است ميتوانند با كمي تحقيق و پرس وجو بفهمند چه فرد يا افرادي شايستگي بيشتري از ديگران دارند.” (محمد تقی مصباح یزدی- نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه- صفحه)
************************************************************
مصباح یزدی از دید امیر فرشاد ابراهیمی(لباس شخصی سابق و یکی از دوستان صمیمی مجتبی خامنه ای)
مصباح یزدی ,مردی که باید از نو شناخت!
کسانی که دفتر مصباح يزدی را در قم ديده اند می دانند که سليقه ايشان در طراحی داخلی بی نظير است. ساختمانی سراسر چوب در شهری خشک که هيچ نيازی به چوب ندارد. مصباح یزدی نه فقط در قم بلکه در انگليس ، کانادا و بسياری از کشورهای جهان شاگرداني در حال آموختن دارد و خود را برای رهبری جهان شيعه در آينده آماده می کند.
آیه الله خمینی که فوت کرد و خبرگان کشور برای تعيين رهبری جمع شدند و سرانجام روحانی خراسانی راکه دوستان قبل از انقلاب از او خاطرات خوشی داشتند به رغم نظر آخوندهای فيضيه رهبر شد، بهترین فرصت بود تا مصباح یزدی که در زمان حیات خمینی مجالی برای فعالیت نداشت روزگار طلایی خویش را آغاز کند چرا که وی بواسطه مخالفت با مبارزه آیه الله خمینی در قبل از انقلاب سالها در محاق سکوت و بایکوت فرو رفته بود و حالا نه تنها بزرگترین دشمن خود را از میان رفته می دید بلکه با رهبری خامنه ای که از جمله مریدان وی بود همه چیز برای ابراز وجود وی آماده بود ، همین شد که مصباح یزدی به سرعت موسسه ای را بنام امام خمینی ایجاد نمود و به تشکیل کادر و گردآوری طلاب بدور خویش مشغول شد !
مصباح یزدی بسیار علاقه داشته و دارد که جای مرتضی مطهری را پر کند و همین عقده بارها و بارها خود را نشان داده است و خامنه ای نیز که این علاقه را در وی سراغ دارد چند باری وی را مطهری زمان نام نهاده .
مصباح یزدی البته در میان بسیاری از نزدیکانش به چیزهای دیگری نیز شهره است او ضمن آنکه گرایشات همجنسگرایانه دارد به عدم تعادل عصب و روان نیز شهره است و برای همین نیز سالهاست زير نظر پزشک معالجی در لندن تحت معالجه است ، سالها پيش وی نسخه ای را از دکترش گرفت که يا زن جوانی می گيری، يا در روز کمی الکل می خوری، يا ورزش می کنی، بخصوص شنا. از استفاده الکل وی اطلاعی در دست نیست اما ورزش و زن جوان ! مصباح معمولا در یک روز از هفته به همراه تعدادی دیگری از شخصیتهای کشور به باشگاه پیام در خیابان شریعتی تهران می روند و ضمن قرق این باشگاه به شنا و بازی تنیس می پردازند و دست کم تا چند سال پیش که بدین منوال بود که معمولا در همان شب به خانه ای در کامرانیه تشریف می برند و نسخه دیگر دکتر را که زن جوان بوده است را انجام می هند !
دور و بری های مصباح که خوب می دانند بسياری از موضع گيری های وی ناشی از وضع روانی و عصبی اوست نه تنها به نصیحت وی برای رفع و رجوع مشکلات اش نمی پردازند بلکه عملا اظهارات وی در جمع های خودمانی شان به طنز و جوکهایی برای خنده بدل شده است .
سالهاست که خامنه ای ضمن تامین تمامی امکانات و هزینه های سرسام آور موسسه امام خمینی که به عنوان مثال در بودجه سال آینده نیز 340 میلیون تومان برای آن در نظر گرفته شده است ، با واگذاری امتياز 12 ميليارد تومانی شکر و واردات آن به مصباح یزدی امکان هرگونه فعاليتی را برای ايشان را فراهم کرده است.
اما داستان همه اش این نیست !
مصباح یزدی به عنوان یکی از چند رهبر معنوی و ایدئولوگ انصار حزب الله یا لباس شخصی ها یا هرچیزی که می خواهید اسمش را بگذارید ! به حساب می آید که البته بر خلاف دیگران هیچ ابایی هم ندارد تا علنا فتوای قتل و غارت بدهد ، مصباح از جمله معدود روحانیون صاحب فتوا هست که همانطوریکه در نهان دستور قتل و مهدور الدم بودن می دهد در منابر و از پشت تریبون هم از مباح بودن خون ناصبی ها و یا مخالفین حکومت اسلامی و حتا مخالفین ولی فقیه دم بزند .
در آینده بازهم برایتان از این شخصیت بس عجیب و موهوم جمهوری اسلامی خواهم گفت .
***********************************************************
نظر حجه الاسلام محتشمی پور درباره فرقه مصباحیه و نقشه شوم آنها برای آینده